نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 109
آيا جز ضعيفان و زنان و كودكان را به جاى مىگذارد ؟ آيا مىتوان ادعا كرد كه اين دو وضع مانند ديگر است ؟ من براى اين حديث تأويل ديگرى از كتاب خدا دارم كه دليل بر جانشينى على ( عليه السلام ) است و هيچ كس نمىتواند در برابر آن دليلى بياورد و گمان نمىكنم هيچ كس به اين دليل استدلال كرده باشد و اميدوارم اين ، توفيقى باشد كه از جانب خدا بهرهء من شده است . اسحاق : آن احتجاج و استدلال چيست يا امير المؤمنين ؟ مأمون : آن فرموده خداى عز و جل است كه در حكايت از موسى مىفرمايد : * ( وَاجْعَلْ لِي وَزِيراً مِنْ أَهْلِي هارُونَ أَخِي اشْدُدْ بِه أَزْرِي وَأَشْرِكْه فِي أَمْرِي كَيْ نُسَبِّحَكَ كَثِيراً وَنَذْكُرَكَ كَثِيراً إِنَّكَ كُنْتَ بِنا بَصِيراً ) * . پس تو اى على نسبت به من چنانى كه هارون نسبت به موسى بوده ، وزير منى از اهل من و برادر منى كه خداوند پشت مرا به او محكم كرده است و او را در امر من شريك كرده است تا خداوند را بسيار بستائيم و فراوان ذكرش گوئيم آيا كسى مىتواند در اين مورد چيز ديگرى داخل كند و گفته پيغمبر را باطل بداند و بگويد كه داراى معنى نيست ؟ اسحاق گفته است دامنهء اين سخنان تا يكى دو ساعت از روز رفته طول كشيد پس يحيى بن اكثم قاضى القضات گفت : يا امير المؤمنين « قد اوضعت الحقّ لمن اراد الله بالخير و اثبت ما لا يقدر احد ان يدفعه » : حق را براى كسى كه خداوند خير او را خواسته باشد ، روشن كردى و موضوع را چنان ثابت و استوار كردى كه هيچ كس را ياراى رد آن نيست . اسحاق گفت : پس از آن مأمون نزديك ما آمد و گفت : اكنون پس از اين سخنان ، شما چه مىانديشيد و چه مىگوئيد ؟ همه گفتيم : « كلَّنا نقول بقول امير المؤمنين اعزّه الله » آنچه را امير المؤمنين مىگويد ما نيز همان را مىگوئيم . مأمون در جواب ما گفت : به خدا سوگند اگر نه آن است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلَّم دستور داده كه : « اقبلوا القول من النّاس » بپذيريد آنچه را مردم مىگويند همانا گفتار
109
نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 109