نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 3 صفحه : 55
مقرّر فرما ، پس آن حضرت سرگين و استخوان را به ايشان عطا فرمود . بدان سبب استنجا كردن با آن دو شايسته و روا نيست . شارح گويد : « نهى از استنجا به سرگين و استخوان در باب مناهى النبى اين كتاب و نيز در كتب عامّه مانند سنن نسائى و ابن ماجه و غيره آمده ، به اين لفظ » نهى النّبيّ ( ص ) عن الاستنجاء بالرّوث و الرّمّة « و بجاى » عظم « » رمّة « آورده و مراد استخوان پوسيده است . و بلفظ » عظم « هم در پاره اى از روايات آمده ، بنا بر اين روايات مراد از عظم استخوان پوسيده است نه مطلق استخوان و معنى كلام آنست كه جمعى از جنّ ( بهر معنى و هر كه باشند ) خدمت رسول خدا صلى الله عليه و آله رسيدند و تقاضاى كمك كردند ، حضرت به آنها فرمود : شما ميتوانيد از سرگينها و استخوانها ( براى مصرف سوخت يا كود و غير آن ) استفاده كنيد . و از استنجاى با آنها مردم را نهى فرمود . و در يك روايت هم آمده كه » إنّهما طعامهم « يعنى اين طعام و خوراك آنهاست ، و در روايتى ديگر آمده : « لا تنهكوا العظام فإنّ فيها للجنّ نصيبا « يعنى مخّ استخوانها را خالى نكنيد زيرا كه جنّ در آن سهم دارند و هر دو خبر ضعيف السندند أمّا خبر اوّل راويش مفضّل بن صالح است كه وى چنان كه علماء رجال مانند نجاشى و علَّامه گفتهاند ضعيف و كذّاب است و حديث جعل ميكرده . و روايت نهى از نهك عظام ذيلى دارد كه از آن فهميده مىشود مراد از جنّ غير از آنست كه در مقابل انس است چون گويد « و ان فعلتم ذهب من البيت ما هو خير من ذلك » يعنى اگر چنين كنيد و استخوانها را بكلَّى خالى كنيد آنها از خانه از اصل طعامها استفاده ميكنند كه آن بهتر است از اين چيزى كه در استخوان باقى ميماند . و هيچ كدام از دو روايت معنى واضحى ندارد و چون راويش على بن أسباط است و وى داراى اعتقادات نادرست است اخبارش چندان اعتبار ندارد و براى اينكه از طريق صحيحى بما نرسيده ، و فقهاء ما نيز خوردن و استفاده از مخّ قلم استخوان را مكروه نشمردهاند نميتوان گفت حتما تقاضاى آنها براى خوردن بوده » . 59 - و مردم را چنان معمول بود كه براى طهارت با سه سنگ استنجا ميكردند
55
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 3 صفحه : 55