نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 3 صفحه : 321
جبرئيل نزد آن حضرت آمده و به او گفت : اى آدم چه چيز تو را چنين بگريه در آورده است ؟ جواب داد : از اين سياهى كه در بدنم پيدا شده گريانم ، جبرئيل ( ع ) گفت : اى آدم برخيز و نماز كن كه اين وقت نماز نخستين است ، پس آدم برخاست و نماز گزارد ، آن سياهى تا گردن او رسيد ( يا از صورت او تا گردنش از سياهى پاك شد ) بار ديگر جبرئيل ( ع ) در نوبت نماز دوم نزد آدم آمده به او گفت : اى آدم برخيز و نماز كن زيرا اين زمان ، وقت نماز دوّم است ، آدم برخاست و نماز گزارد ، و آن سياهى تا ناف او پائين آمد ، باز جبرئيل عليه السّلام در وقت نماز سوّم نزد او آمد و گفت : اى آدم برخيز و نماز بخوان كه اين هنگام ، وقت نماز سوّم است ، آدم برخاست و نماز گزارد و آن سياهى به زانوهاى او رسيد ، بار ديگر جبرئيل عليه السّلام در وقت نماز چهارم نزد او آمده گفت : اى آدم برخيز و نماز بخوان كه وقت نماز چهارم است ، آدم عليه السّلام برخاست و نماز خواند و همچنين وقت نماز پنجم باز آمد و گفت : وقت نماز پنجم شد آدم نماز خواند و بكلَّى از آن سياهى كه سراپايش را فراگرفته بود بيرون آمد ، پس حمد و ثناى خداوند متعال را بجاى آورد ، و در اين هنگام جبرئيل عليه السّلام بآدم گفت : اى آدم حال و وضع فرزندان تو در مورد اين نمازها همانند وضع توست حالى كه اين سياهى را بر تن داشتى ، هر كس از فرزندان تو كه در هر شبانه روز پنج نوبت نماز مقرّر را بخواند از گناهانش خارج مىشود و آنچنان كه تو از اين لكَّه سياه بيرون آمدى .
321
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 3 صفحه : 321