هر كه بميدان عشق گام نهد كام يافت * هر كه در ايوان صبر پاى نهد دست برد بار جفاهاى دوست كوه نداند كشيد * حلقهء زلفين يار باد نيارد شمرد وصل شد و هجر ماند ، آه كه در باغ عشق * خار به پيرى رسيد ، گل بجوانى بمرد و له ايضا طلب كردن علم از آن است فرض * كه بى علم كس را به حق راه نيست كسى ننگ دارد ز آموختن * كه از ننگ نادانى آگاه نيست و له ايضا در جامهء صوف بسته زنار چه سود * در صومعه رفته دل ببازار چه سود ز آزار كسان راحت خود مىطلبى * يك راحت و صد هزار آزار چه سود اثير الدين ابهرى اسمه مفضل بن عمر در عهد هولاگوخان در گذشت . در علم حكمت سر آمد زمان خود بود . كتاب كشف در حكمت و محصول و اشارات و زبده و بيان و هداية از تصانيف اوست و من اشعاره : شعر مسكين دل من چو محرم راز نيافت * وندر قفس جهان هم آواز نيافت اندر سر زلف ماهروئى گم شد * تاريك [1] شبى بود كسش باز نيافت امام اعمش و هو سليمان بن مهران از اصحاب حديث بود . در سنهء ثمان و اربعين و مايه بعهد ابو دوانيق [2] خليفه نماند . ذكرش نيز در تابعين آمده است . اصمعى و هو ابو سعيد عبد الملك بن قريب بن عاصم بن عبد الملك بن اصمع ابن مطهر بن رباح بن عمرو بن عبد الله الباهلى من الباهله امام حديث و تفسير و علوم بسيار بود . در سنهء خمس عشر و مأتين بعهد مأمون خليفه در گذشت .