شيخ ابو عبد الله محمد بن فضل بلخى وفاتش بسمرقند ، در سنهء تسع عشر و ثلاثمائة ، بعهد مقتدر خليفه . از سخنان اوست : [ شقاوت سه چيز است : علم بى عمل و عمل بى اخلاص و مصاحبت درويشان ، بىحرمت داشتن ايشان را [1] . خرابى مسلمانان از سه چيز است : بدانچه دانند كار نكنند و آنچه ندانند نياموزند و بدانچه آموزند آموزنده را از كار باز دارند . از او پرسيدند زاهد كيست ؟ آنكه به چشم حقارت در دنيا نگرد و از او بر گردد و تقدير نفس خود كند . ] [2] شيخ ابو بكر واسطى [3] اصلش از فرغانه بود . وفاتش در سنهء ست و عشرين و ثلاثمائة ، به زمان راضى خليفه . از سخنان اوست : هر گاه كه خدا ببندهاى خوارى خواهد ، او را بصحبت كودكان اندازد كه اهل معنى را صحبت در مشاهدهء ايشان ناخوش بود و نقصان روح باشد . شيخ ابو على احمد بن محمد رودبارى وفاتش بمصر ، در سنهء عشرين و ثلاثمائة ، به زمان مقتدر . از سخنان اوست . تصوف مذهبى است همه جد كه هيچ هزل با او نياميزد . [ از او پرسيدند چگوئى در حق آنكه بسماع مايل باشد و گويد كه بدرجهاى رسيدم كه اختلاف احوال در من اثر نميكند . گفت رسيده است ولى [4] بدوزخ ] [5] شيخ ابو بكر محمد بن على كتانى بغدادى وفاتش به مكه در سنهء اثنى و عشرين و ثلاثمائة ، بعهد قاهر خليفه : از سخنان اوست : شهوت مهار ديوست . هر كه مهار ديو گرفت بندهء او باشد . [6] شيخ ابو محمد مرتعش نيشابورى وفاتش ببغداد ، در سنهء ثمان و عشرين و ثلاثمائة به زمان راضى خليفه . از سخنان اوست : ارادت باز داشتن نيت است از مرادهاى دنيا و بازگشتن بامرهاى خدا و رضا بدانچه [7] ميرود . او را گفتند : فلان
[1] - م : ايشان . [2] - ب ، ندارد ولى گفتهء شيخ ابو بكر واسطى را بجاى آن نقل نموده - نفحات : « وى را از زهد پرسيدند . گفت به چشم نقصان در دنيا نگريستن و باعراض از وى عزيز و گرامى زيستن . » [3] - نام و ترجمهء او در نسخهء ف نيامده . [4] - اين كلمه در نسخهء ق نيست . [5] - ب ، ندارد . [6] - ب : اوست - ق : شد . [7] - م : بر او .