responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 95


در زمين كشيده شده و كنده شده بود ، او را بلند كردند و بوسيدند و خاك از چهره اش پاك كردند . عبد المطلب دستور داد شتران را در محلى به نام « حزوره » نحر كنند و كسى را مانع از آن نشوند و آنها صد شتر بودند .
عبد المطلب پنج سنّت داشت كه خداوند آنها را در اسلام اجرا كرد : زنان پدران را بر پسران حرام كرد ، ديهء قتل را صد شتر قرار داد ، دور خانهء خدا هفت بار شوط مىكرد ، گنجى پيدا كرد و خمس آن را داد ، و چون زمزم را حفر نمود آن را براى نوشيدن حاجىها نام برد . اگر عبد المطلب حجت خدا نبود و ارادهء او بر ذبح فرزندش عبد الله ، به ارادهء ابراهيم بر ذبح فرزندش اسماعيل شباهت نداشت ، پيامبر خدا به جهت انتساب به اين دو نفر به عنوان دو ذبيح افتخار نمىكرد و نمىفرمود : من فرزند دو ذبيح هستم . همان سببى كه باعث شد خداوند از ذبح اسماعيل صرف نظر كند ، به همان سبب از ذبح عبد الله صرف نظر كرد و آن سبب عبارت بود از اينكه پيامبر خدا و ائمه در صلب آنها بودند و بنا بر اين بركت پيامبر و ائمه ذبح را از هر دو نفر برداشت و سنت قربانى كردن فرزند در ميان مردم رائج نشد و اگر چنان نبود ، بر مردم واجب مىشد كه در هر عيد قربان فرزند خود را قربانى كنند ، هر قربانى كه مردم براى تقرب به خدا مىكنند تا روز قيامت فداى اسماعيل است .
مصنّف اين كتاب مىگويد : روايات در بارهء ذبيح مختلف است ، در بعضى از آنها وارد شده كه آن اسماعيل بوده و در بعضى هم وارد شده كه آن اسحاق بوده و اگر اسناد روايتى صحيح باشد نمىتوان آن را رد كرد . ذبيح اسماعيل بود و چون اسحاق متولد شد آرزو كرد كه او همان ذبيحى بود كه پدرش مأمور به ذبح او شد ، لذا در برابر اوامر خدا صبر مىكرد ، مانند صبر و تسليمى كه برادرش داشت تا در ثواب به درجه او برسد ، پس خداوند كه از قلب او خبر داشت او را ميان فرشتگان ذبيح ناميد چون او چنين آرزويى داشت .
سليمان بن مهران در روايتى از امام صادق ( ع ) نقل مىكند كه سخن پيامبر خدا ( ص ) كه فرمود : من فرزند دو ذبيح هستم ، عموى خود ( اسحاق ) را اراده كرده است چون خداوند عمو را پدر ناميد ، آنجا كه فرمود : « آيا شما شاهد بوديد هنگامى كه مرگ يعقوب فرا رسيد ، هنگامى كه به فرزندش گفت : بعد از من چه چيزى را عبادت

نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 95
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست