responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 407


25 - ابراهيم بن عبد الرحمن ايلى از امام كاظم ( ع ) و او از پدرانش از امام حسين ( ع ) نقل مىكند كه فرمود : امير المؤمنين ( ع ) به يك نفر يهودى از يهوديان و دانشمندان يهود شام ، ضمن پاسخهايى كه به سؤالهاى او داد ، فرمود : و اما مسخره كنندگان ( به پيامبر اسلام ) ، خداوند در بارهء آنها فرموده : « همانا ما تو را از مسخره كنندگان كفايت كرديم . » [1] و خداوند پنج نفر آنها را كشت و هر كدام به صورتى غير از صورت رفقايش كشته شد و همگى در يك روز كشته شدند .
وليد بن مغيره ، از كنار تيرهاى مردى از بنى خزاعه كه در راه ريخته بود مىگذشت پره اى از آن به رگ حياتى او اصابت كرد و خون از او جارى شد تا مرد و در آن حال مىگفت : پروردگار محمد مرا كشت .
عاص بن وائل سهمى براى حاجتى به سوى محلهء كداء رفت و سنگى زير پاى او غلتيد و او افتاد و قطعه قطعه شد و در حالى كه مىگفت : پروردگار محمد مرا كشت ، كشته شد .
اسود بن عبد يغوث به استقبال پسرش زمعه بيرون آمد و غلامى با او بود و در محلهء كداء به زير سايهء درختى رفت در آن حال جبرئيل آمد و سرش را گرفت و به درخت كوبيد ، او به غلامش گفت : اين شخص را از من باز دار ، غلام گفت : من كسى را نمىبينم كه با تو كارى كند ، تو خودت اين كار را مىكنى و او كشته شد در حالى كه مىگفت : پروردگار محمد مرا كشت مرا كشت .
مصنف اين كتاب مىگويد : در آخر خبر اسود ، قول ديگرى وجود دارد و گفته مىشود كه پيامبر خدا ( ص ) به او نفرين كرد و از خدا خواست كه چشمانش را كور كند و او را در عزاى فرزندش بنشاند و در آن روز وقتى به كداء آمد ، جبرئيل برگ سبزى آورد و به صورت او زد و او كور شد و آنقدر ماند تا در جنگ بدر داغ فرزندش به دلش نشست و سپس مرد . حارث بن طلاطله به هنگام وزيدن باد گرم از خانه اش بيرون آمد و به شكل يك حبشى درآمد و ميان خانواده اش برگشت ، او مىگفت من همان حارث هستم ، ولى خانواده اش ( كه باور نمىكردند ) به او خشم گرفتند و او را كشتند و او مىگفت : پروردگار محمد مرا كشت .
اسود بن مطَّلب يك ماهى آغشته به نمك را خورد و عطش بر او غلبه كرد و



[1] سورهء حجر ، آيهء 95 .

نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 1  صفحه : 407
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست