نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 295
هيچ كس جز ما سواره نيستند و ما چهار نفريم . عباس بن عبد المطلب گفت : يا رسول الله آنان چه كسانى هستند ؟ فرمود : من به براق سوار مىشوم و صورتش مانند صورت آدمى و گونه اش مانند گونهء اسب و يالش از مرواريد رشته شده و گوشهايش مانند دو زبرجد سبز و چشمانش مانند ستارهء زهره است كه مانند دو ستارهء روشن درخشانند و آن شعاعى چون شعاع آفتاب دارد ، از نحر آن درّ سفيد مىريزد و گردن آن پيچيده و دست و پاى آن دراز است و جانى چون جان آدمى دارد ، سخن را مىشنود و مىفهمد و بزرگتر از الاغ و كوچكتر از قاطر است . عباس گفت : ديگر چه كسى سواره است يا رسول الله ؟ فرمود : برادرم صالح پيامبر كه سوار شترش مىشود ، همان شترى كه قومش او را پى كردند . عباس گفت : ديگر چه كسى يا رسول الله ؟ فرمود : عمويم حمزة بن عبد المطلب شير خدا و شير پيامبرش و سرور شهيدان كه بر شتر عضباى من سوار مىشود . عباس گفت : ديگر چه كسى يا رسول الله ؟ فرمود : و برادرم على كه بر ناقه اى از ناقههاى بهشتى سوار مىشود كه مهار آن از مرواريد تر است و بر آن هودجى از ياقوت سرخ قرار دارد كه تيركهاى آن از درّ سفيد است و بر سرش تاجى از نور و بر تنش دو جامهء سبز و در دست او پرچم حمد است و ندا مىدهد كه شهادت مىدهم معبودى جز الله نيست ، او يگانه است و شريكى ندارد و اينكه محمد فرستادهء اوست . مردم مىگويند : اين جز پيامبرى مرسل يا فرشته اى مقرّب نيست ، كسى از درون عرش ندا مىدهد كه او نه فرشته مقرب و نه پيامبر مرسل است و نه حامل عرش است ، بلكه او على بن ابى طالب ( ع ) است كه وصىّ پيامبر پروردگار عالميان و پيشواى پرهيزگاران و رهبر پيشانى سفيدان است . مصنف اين كتاب مىگويد : اين حديث به سبب ذكر براق و اوصاف آن و ذكر حمزة بن عبد المطلب ، غرابت دارد . 20 - سعيد بن جبير از ابن عباس نقل مىكند كه گفت : روزى پيامبر خدا ( ص ) بيرون آمد در حالى كه دست على ( ع ) را گرفته بود و مىفرمود : اى گروه انصار ، اى گروه بنى هاشم ، اى گروه فرزندان عبد المطلب ، من محمد و من پيامبر خدا هستم . آگاه
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 295