نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 457
كه تو با من باشى ، و خداوند آن را به من داد ، و اما دوّمى ، از پروردگار خواستم كه من در كنار ترازوى حساب ( ميزان ) بايستم و تو با من باشى و خداوند آن را به من داد ، و اما سومى ، از پروردگارم خواستم كه تو را در قيامت پرچمدار من كند ، و آن را به من داد ، و اما چهارمى ، از پروردگارم خواستم كه امت مرا به دست تو از حوض من سيراب كند ، و آن را به من داد ، و اما پنجمى ، از پروردگارم خواستم كه تو راهبر امت من به سوى بهشت باشى ، و به من داد ، پس سپاس خداوند را كه با اين كار مرا منت نهاد . 94 - ياسر خادم از امام رضا ( ع ) و او از پدرانش از على بن ابى طالب ( ع ) نقل مىكند كه پيامبر خدا ( ص ) فرمود : اى على من در بارهء تو از پروردگارم پنج چيز را درخواست كردم و به من داد ، نخستين آنها اين بود كه از خدا خواستم كه ( در قيامت ) نخستين كسى باشم كه از شكاف زمين بيرون مىآيم و گرد و غبار از سرم مىزدايم در حالى كه تو با من باشى ، پس به من داد ، دوم اينكه از او خواستم مرا كنار ترازوى حساب قرار دهد ، و تو با من باشى ، پس به من داد ، سوم اينكه از پروردگارم خواستم كه تو را پرچمدار من كند ، و آن همان پرچم « الله اكبر » است و بر آن نوشته شده است : رستگاران همان واردشوندگان بهشت هستند ، پس به من داد ، چهارم اينكه از او خواستم كه امت مرا به دست تو از حوض من سيراب كند ، پس به من داد ، پنجم اينكه از او خواستم كه تو راهبر امت من به بهشت باشى ، پس به من داد ، سپاس خدا را كه با آن به من منت نهاد . پنج سخن است كه اگر مردم گرد جهان بگردند مانند آنها را نيابند 95 - عبد الله بن احمد طائى از پدرش از امام رضا ( ع ) از پدرانش نقل مىكند كه على ( ع ) گفت : پنجتاست كه اگر به خاطر آنها سفر كنيد ، همانند آنها را نخواهيد يافت : هيچ بنده اى جز از گناه خود نترسد و جز به پروردگارش اميد نبندد و وقتى از جاهل چيزى را بپرسند كه نمىداند ، از ياد گرفتن آن شرم نكند ، و هنگامى كه از يكى از شما چيزى بپرسند كه نمىداند ، شرم نكند از اينكه بگويد : نمىدانم ، و صبر از ايمان به منزلهء سر از جسد است و كسى كه صبر ندارد ايمان ندارد .
نام کتاب : الخصال ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 457