نام کتاب : درسهايى از نهج البلاغه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المنتظري جلد : 1 صفحه : 615
است . مردم راهى نداشتند براى اين كه نسبت به حق يقين پيدا كنند ، افرادى نبودند كه مردم را بيدار كنند تا كلمات حق را براى مردم بگويند ، با منطق و استدلال با مردم صحبت كنند ، و در بعضى موارد هم لازم مىشود معجزات و امثال آن تا براى مردم يقين حاصل شود . « وَاخْتَلَفَ النَّجْرُ » ( و در اصل و ريشه اختلاف شده بود . ) « نجر » در لغت به معناى اصل و ريشه است ، به نجّار هم نجّار مىگويند براى اين است كه با چوبها و ريشه ها كه پايه هاى درخت و اصل درخت است سر و كار دارد نه با شاخ و برگ آن . گاهى مردم در فروع با هم اختلاف دارند ، مثل اين كه ما همه خدا را قبول داريم ، پيغمبر را قبول داريم ، قرآن را قبول داريم ، نماز را قبول داريم ، اما در فروع مثلا شكيّات نماز يك اختلاف نظرى پيدا كنيم ; ولى يك وقت در ريشه و اصل اختلاف پيدا مىشود ، مثلا يك عده خداپرست و موحد مىشوند و يك عده ماترياليست مىشوند كه قائل به اصالت مادّه اند و منطقشان هم منطق ديالكتيك ( 1 ) است ، و مىگويند كه ما منطق متافيزيك ( 2 ) را قبول نداريم . مردم عربستان در آن وقتى كه پيغمبر ( صلى الله عليه وآله و سلم ) آمد خداى واحد را قبول نداشتند ، نبوّت را قبول نداشتند ، اساس را كه خداپرستى بود كنار گذاشته بودند ، آنچه مطرح بود بت بود و جنگ و ستيز ، عدالت هيچ مطرح نبود ، در حقوق انسانى هر كس زور و شمشير داشت حق با او بود و « الحقّ لمن غلب » بر آنها حاكم بود ; پس حضرت على ( عليه السلام ) مىخواهند بفرمايند : اصلا پايه هاى منطق مردم اختلافى بود ;
1 - « ديالكتيك » در لغت به معناى منطق جدل ، مناظره و محاوره خاصى است ولى معمولا به منطق كارل ماركس گفته مىشود كه يك منطق مادّى و مبنى بر نفى عالم غيب است . 2 - « متافيزيك » يعنى ماوراء طبيعت و حكمت الهى .
615
نام کتاب : درسهايى از نهج البلاغه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المنتظري جلد : 1 صفحه : 615