نام کتاب : درسهايى از نهج البلاغه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المنتظري جلد : 1 صفحه : 148
روشنايى فرض كرديم كه فقط روشنايى باشد نه روشنايى و غير روشنايى با هم ، اين روشنايى غيرمتناهى مىباشد ، لكن نورى كه ده شمع است نور با حدّ خاصى است مثلاً ده درجه ، اين ديگر فقط روشنايى نيست بلكه روشنايى در حدّ خاص است . ( 1 ) لذا در اين روشنايى ده درجه ، روشنايى با عدم روشنايى مخلوط است ، و همين طور روشنايى بيست درجه يا هزار درجه كه مىگوييم روشنايى تا اين حدّ است و ديگر بالاتر نيست . بنابراين در اينجا « هست و نيست » با هم مخلوط است . اما روشنايى كه فقط روشنايى باشد حدّ ندارد و قهراً غيرمتناهى است . و بالاخره روشنايى كه با ضدّ خودش و با نقيض خودش توأم نباشد مىشود غيرمتناهى . مثال ديگر : اگر يك موجود را در نظر بگيريم كه خط است و غير خط نيست ، اين خط غيرمتناهى است ، زيرا خط متناهى فقط خط نيست بلكه خطى است با حدّ ، مثلاً خط يك مترى خطى است كه تا يك متر امتداد دارد و بيشتر نيست ، و همين طور خط ده مترى يا خط بيست مترى و غيره . پس « خط و لاخط » آميخته است ، تا يك جا امتداد دارد و از آنجا به بعد امتداد ندارد . پس اگر طولى فقط خط باشد و غير خط در آن نباشد ، اين خط قهراً غيرمتناهى خواهد بود . هستى هم به همين صورت است . بنابر اين كه بگوييم هستى اصالت دارد و ماهيّت امر اعتبارى و انتزاعى است ، اگر يك موجودى فقط هستى باشد و حدّ خاصى نداشته باشد و عدم در آن راه نداشته باشد ، مىشود هستى غيرمتناهى ; اما هستى هاى ديگر مثل هستى انسان ، يك هستى در حدّ خاص است ، و يك سرى خاصيتها را ندارد ; درخت يك هستى در حدّ خاص است ، و همين طور ضبط صوت كه يك درجه هستى را با يك خاصيت مخصوص دارد . بنابراين ماهيّتها مثل انسان و ضبط صوت و درخت مفاهيمى هستند كه از هستى هايى در حدّ خاص
1 - حدّ خاص يعنى تا اينجا هست و بالاتر نيست ، مثل جايى كه تا اندازه معيّنى هست و بيشتر نيست .
148
نام کتاب : درسهايى از نهج البلاغه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المنتظري جلد : 1 صفحه : 148