نام کتاب : درسهايى از نهج البلاغه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المنتظري جلد : 1 صفحه : 130
ده شمع است و نور چراغ ديگر سى شمع ، اما نورى اگر بى پايان فرض شود چون بى پايان است نمىتوانيم بگوييم چند شمع است ، و به هيچ نحو قبول ظلمت نيز نمىكند . هستى بى پايان مانند نور بى پايان است ، آيا نور مىتواند پرتو نداشته باشد ؟ هستى بى پايان هم جلوه دارد ، منتها جلوه ها محدود هستند و چون محدودند كمال صاحب جلوه را ندارند . نور خورشيد وقتى كه در اطاق مىافتد و از اين اطاق در اطاق بعدى ، نور اطاق دوّم پرتو نور اطاق اوّل ، و نور اطاق اوّل پرتو نور بيرون است ، و هرچه پرتو از كانون نور دور تر مىشود ضعيف تر مىگردد و با ظلمت و تاريكى آميخته مىشود ، اما اگر نور بى پايان باشد تاريكى در آن راه ندارد ; هستى نيز اگر محدود نباشد واجب الوجود است ، يعنى پذيرش نيستى ندارد ، اما هستى اى كه جلوه اش مىباشد وابسته به آن است ، يعنى اگر آن نباشد اين جلوه هم نيست . عدم را كنار مىگذاريم ، ماهيّت هم كه يك امر اعتبارى است و لابشرط از وجود و عدم است ، اگر اين را هم كنار بگذاريم و چشم بدوزيم به چيزى كه واقعيت دارد يعنى عينيت و خارجيت دارد ، آن جز وجود چيزى نيست . بنابراين اگر يك هستى بى پايان است و نيستى در آن راه ندارد ، واجب الوجود است ; يعنى محال است وجود نداشته باشد ، چنين موجودى علّت هم نمىخواهد ، چون خودش خودش است ; اما اين وجود جلوه هايى دارد و اين جلوه ها معلول آن وجود هستند و معلول نسبت به علّت ناقص است ، و ممكن مىشود چون وابسته به آن است . پس معناى « اوّل الدّين معرفته » اين است كه اجمالاً واجب الوجود را تصور كنيد . « و كمال معرفته التّصديق به » يعنى دقت كنيد و سپس تصديق كنيد كه خودش خودش است ، واجب الوجود محال است نيست شود . اين تقريباً همان برهانى است كه صديقين براى اثبات خدا آورده اند كه در درسهاى آينده بيان خواهيم كرد . والسّلام عليكم و رحمة الله و بركاته
130
نام کتاب : درسهايى از نهج البلاغه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المنتظري جلد : 1 صفحه : 130