نام کتاب : درر الأخبار من بحار الأنوار ( فارسي ) نویسنده : سيد مهدي حجازي جلد : 1 صفحه : 361
و من او را بارها امتحان كردهام ، چيزى از اين تهمتها كه مىزنند برايم ظاهر نشده است و دلم مىخواهد در اين باره طورى بررسى كنم كه خود او متوجه نشود كه او از من احتراز مىكند . به او گفته شد : يا امير مؤمنان شيعه ، در وضو گرفتن مخالف اهل سنت است ، و سبك عمل مىكند ، پاهايش را نمىشويد ، يا امير مؤمنان از محلى كه نداند او را امتحان كن ، و ببين چگونه وضو مىگيرد ، هارون گفت : راست گفتى از اين راه مسأله او را مىشود روشن كرد ، لذا خروج او را منوط به انجام كارهايى كرد ، تا وقت نماز رسيد و على بن يقطين ، در قسمتى از محل كارش ، براى وضو گرفتن و نماز خواندن خلوت مىكرد هارون از پشت ديوار ، از محلى كه على بن يقطين نمىدانست ، به تماشا ايستاد ، على آب وضو خواست ، سه بار مضمضه كرد سه بار استنشاق نمود سه بار صورتش را شست ، و موى محاسن خود را با انگشتهاى دستش از هم باز كرد و دستهاى خود را سه مرتبه از نوك انگشتان تا آرنج شست ، همهء سر و گوشهايش را مسح كشيد ، و پاهاى خود را نيز شست ، هارون الرشيد تماشا مىكرد وقتى چنين ديد نتوانست خودش را نگهدارد ، سرش را بالا آورد به نحوى كه على بن يقطين او را بتواند ببيند ، سپس گفت : اى على بن يقطين ! دروغ مىگفت آنكه فكر مىكرد تو شيعه اى ، كار على مجددا پيش هارون الرشيد بهتر شد . و نامه اى از امام موسى بن جعفر عليه السّلام به او رسيد بىآنكه على در اين باره اقدامى كرده باشد ، در آن نامه امام مرقوم فرموده بود : اى على بن يقطين ، از همين حالا ، به نحوى وضو بگير كه خداى تعالى فرموده است صورت خود را يك بار به عنوان واجب و بار دوم جهت تكميل بشوى ، و به همين نحو دستهايت را از آرنج بشوى ، و جلوى سرت و روى پاهايت را ، با رطوبتى كه در دستهايت باقيمانده است مسح بكش ، زيرا آنچه مورد ترس براى تو بود از بين رفت ، و السلام . 2 - على بن يقطين گويد : رشيد مردى را طلبيد كه كار امام موسى بن جعفر عليه السّلام را باطل سازد و او را در مجلس شرمنده و خجل گرداند . از مرد جادوگرى برايش دعوت شد وقتى سفره آماده گشت ، حقه و نيرنگى بر روى نان انجام داد كه هر بار ، خادم امام موسى بن جعفر عليه السّلام مىخواست گرده نان بردارد از دستش ، نان مىپريد و هارون بدين خاطر شادمان و خندان مىگشت . مدتى نگذشت كه امام كاظم عليه السّلام سرش را به طرف شيرى كه بر يكى از پردهها نقش بسته بود بلند نمود و فرمود : اى شير خدا ! بگير دشمن خدا را . آن صورت شير به حيوانى درنده مبدل گشت و آن جادوگر را از هم دريد .
361
نام کتاب : درر الأخبار من بحار الأنوار ( فارسي ) نویسنده : سيد مهدي حجازي جلد : 1 صفحه : 361