لقمه را بر دارد و اهل خانه افطار كنند ، مسكينى به در خانه آمد و گفت : ( 1 ) « السلام عليكم يا اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله و سلَّم » : سلام بر شما اى خاندان محمد من مستمندى از مستمندان مسلمين هستم ، مرا از آنچه مىخوريد طعام دهيد كه خدا شما را از غذاى بهشتى بخوراند .
على ( عليه السلام ) چون اين بشنيد ، دستور داد طعامش را براى او ببرند و همه اهل منزل هم از على تبعيت كردند ، و همگى مسكين را بر خود مقدم داشتند و سهم خود را به او دادند و آن شب جز آب ننوشيدند .
روز دوم فاطمه ( عليها السلام ) برخاست يك من ديگر آن جو را دستاس كرده نان پخت على در مسجد با رسول خدا نماز خواند همين كه برگشت ، طعام را نزدش گذاشت در همين حال صداى يتيمى از دم در بلند شد و گفت : السلام عليكم يا آل محمد صلى الله عليه و آله و سلَّم سلام بر شما اى اهل بيت محمد من يتيمى از اولاد مهاجرينم ، كه پدرم شهيد شده ، مرا طعامى دهيد ، اهل بيت طعام آن روزشان را هم به يتيم دادند و باز خود با آب افطار كردند ( و روز بعد را نيز روزه گرفتند ) .
روز سوم باز فاطمه ( عليها السلام ) برخاست يك من ديگر را دستاس كرده نان پخت . على ( عليه السلام ) بعد از آنكه نمازش را با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلَّم خواند به خانه آمد ، فاطمه ( عليها السلام ) طعام نزدش گذاشت در همين حال اسيرى دم در آمد و گفت :
السلام عليكم يا اهل بيت محمد صلى الله عليه و آله و سلَّم : سلام بر شما اهل بيت نبوت ، ما را اسير مىكنيد و غذا هم به ما نمىدهيد ؟ ! خاندان رسالت طعام آن روزشان را نيز به آن « اسير » دادند و در نتيجه سه روز تمام گرسنه ماندند و به جز آب چيزى نخوردند ، هنگامى كه پيامبر آنها را مشاهده كرد ، ديد از شدت گرسنگى مىلرزند فرمود : اين حالى را كه در شما مىبينم براى من بسيار گران است ، سپس برخاست و با آنها حركت كرد هنگامى كه وارد خانه فاطمه شد ديد در محراب عبادت ايستاده ، در حالى كه از شدت گرسنگى شكم او به پشت چسبيده و چشمهايش به گودى نشسته ، پيامبر صلى الله عليه و آله و سلَّم ناراحت شد .

259