نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 254
آن خطاب كرد : واها لك واى بر تو به زودى با خون رنگين خواهى شد ، اين روايت را گفت : و روز جمعه همان هفته ضربت به فرق سرش وارد آمد [1] . ابن عبد البرّ در كتاب « استيعاب » به سند خود از « سكين بن عبد العزيز عبدى » روايت كرده كه از پدرش شنيد كه مىگفت : عبد الرحمن بن ملجم آمد و از على ( عليه السلام ) مركبى خواست و حضرت مركبى به او داد و رو به حضار كرد كه من حيات او را مىخواهم او كشتن مرا ، و من با او رفتارى كرده و مىكنم كه هيچ بهانه اى براى اجراء تصميمش ندارد ، همه بدانيد كه او قاتل من است ، بعضى از حضار گفتند : پس چرا آزادش گذاشته اى ؟ فرمود : براى اين كه هنوز مرا نكشته [2] اين روايت را « محب طبرى » نيز در « رياض النضرة » آورده با اين اضافه كه به آن حضرت گزارش دادند كه : ابن ملجم دارد شمشير خود را زهر مىدهد و مىگويد : به زودى على ( عليه السلام ) را آن چنان به قتل برسانم كه عرب هر جا نشست آن را تعريف كند . پس على ( عليه السلام ) فرستاد نزد او كه چرا شمشير خود را زهر مىدهى ؟ گفت : براى دشمنم و دشمن تو ، حضرت رهايش كرد و فرمود : چه كنم ؟ هنوز كه مرا نكشته ، ابو عمر و نيز اين روايت را آورده [3] . متقى در « كنز العمال » از « معاوية بن جرين حضرمى » روايت كرده كه گفت : روزى لشكر در برابر على ( عليه السلام ) سان مىداد از آن ميان ابن ملجم گذشت ، حضرت از نامش پرسيد ، او به دروغ اسم ديگرى غير اسم پدر خود را برد ، حضرت فرمود : دروغ گفتى ، نام پدرت را بگو ابن ملجم زير بار نمىرفت تا عاقبت گفت : آنگاه حضرت فرمود : آخر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلَّم به من خبر داده بود كه قاتل من شخصى شبيه يهوديان و خود يهودى است [4] .
[1] ابن سعد ، طبقات ، ج 3 ، ص 23 . [2] ابن عبد البر ، استيعاب ، ج 2 ، ص 470 . [3] محب طبرى ، رياض النضرة ، ج 2 ، ص 245 . [4] متقى ، كنز العمال ، ج 6 ، ص 412 .
254
نام کتاب : الطرائف في معرفة مذاهب الطوائف ( فارسي ) نویسنده : السيد ابن طاووس جلد : 1 صفحه : 254