نام کتاب : الجواهر السنية ( كليات حديث قدسى ) ( فارسي ) نویسنده : الحر العاملي جلد : 1 صفحه : 173
أربعين ألف درهم فدفنها في جانب بستانه فادفع إلى الشابّ سيفا و مره أن يضرب عنق الشيخ ، و ادفع إليه البستان ، و مره أن يحفر في موضع كذا و كذا فيأخذ ماله . قال : ففزع داود و جمع إليه علماء أصحابه و أخبرهم بالخبر و أمضى القضية على ما أوحى الله عزّ و جلّ إليه . و از على بن ابراهيم از پدرش از عده اى از اصحاب ما از سهل بن زياد و همه اينها از ابن محبوب از ابو حمزه از ابو جعفر عليه السلام نقل كرده كه حضرت فرمود : داود عليه السلام از خداوند تقاضا كرد كه يكى از حوادث جهان آخرت را به وى نشان دهد . خطاب آمد : اى داود ، اين موضوع را من به احدى از بندگانم نشان نمىدهم و نبايد كسى غير از من به آنها آگاه باشد . بعد باز هم داود سه مرتبه اين درخواست را از خداوند متعال نمود ، تا اين كه جبرئيل نازل شد و به داود گفت : اى داود ، تو از خداوند چيزى را خواسته اى كه تاكنون احدى از بندگان خداوند چنين درخواست را نكردهاند و سزاوار هم نيست كه كسى غير از خداوند به قضايا آگاه شود . ولى خداوند دعوت تو را اجابت كرد و آنچه را كه خواسته بودى به تو عنايت كرده است . اى داود ، فردا صبح دو نفر به نزد تو مىآيند تا در ميان آنها قضاوت كنى . هنگامى كه صبح شد و داود در مجلس قضاوت نشست ، پيرمردى از در وارد شد و با خود جوانى را مىكشيد و در دست آن جوان يك خوشه انگور بود . پيرمرد به داود گفت : اى پيامبر خدا ، اين جوان داخل تاكستان من شده و انگورهاى مرا خراب كرده و اين خوشه انگور را بدون اجازه من برداشته است . داود عليه السلام رو به جوان كرده گفت : در مقابل ادعاى اين پيرمرد چه مىگويى ؟ جوان اقرار كرد كه اين كار را كرده است . در همان هنگام خداوند به داود وحى فرمود : اى داود ، من يكى از قضاياى آخرت را براى تو كشف مىكنم و تو بواسطه كشف قبلى ميان پيرمرد و جوان
173
نام کتاب : الجواهر السنية ( كليات حديث قدسى ) ( فارسي ) نویسنده : الحر العاملي جلد : 1 صفحه : 173