و ايضا اگر دانا و كامل متولد مىشد ، آن شيرينى و وقعى كه كودكان را در دلها مىباشد او را نخواهد بود لهذا اول كه به دنيا مىآيد نادان و غافل است از آنچه اهل دنيا در آن هستند و اشياء را ملاقات مىكند با ذهن ضعيفى و معرفت ناقص و روز به روز اندك اندك در ديدن هر چيز و ورود هر حال معرفتش زياد مىشود ، و به امور غريبه الفت مىگيرد ، و بر احوال مختلف معتاد مىشود ، و به تدريج از حد تأمل و حيرت به مرتبهء مىرسد كه به عقل خود تصرّف و تدبير و چارهء امور معاش خود مىكند و عبرت مىگيرد از احوالى كه مشاهده مىنمايد و به سهو و غفلت مبتلا گردد و به طاعت و معصيت مكلَّف مىشود . و ايضا اگر در حين ولادت عقلش كامل و اعضايش قوى مىبود و در كار خود مستقل مىبود ، حلاوت تربيت اولاد زايل مىشد و مصلحتى كه پدر و مادر را در تربيت فرزندان هست به عمل نمىآمد . و حكمتى كه در اين تربيت است كه بعد از احتياج پدر و مادر به تربيت ايشان مكافات حقوق آباء و امّهات بكنند برطرف مىشد ، و پدران و فرزندان به يك ديگر الفت نمىگرفتند زيرا كه فرزندان از تربيت و محافظت ايشان مستغنى مىبودند ، پس در همان ساعت كه از مادر متولد مىشدند از ايشان جدا مىشدند ، و كسى پدر و مادر خود را نمىشناخت و نمىتوانست احتراز كرد از نكاح و خواستگارى مادر و خواهر و محرمان خود و كمتر قباحتى بلكه شنيعتر و قبيحتر از همه