آدميان در عرض يك سال از ساختن يك برگ فارغ نمىتوانست شد و هر آينه محتاج بودند به آلات بسيار و حركات بىشمار و گفتگوها و مشورتها و در اندك وقتى از فصل ربيع نسّاج قدرت بصير و جميع آن گلهاى بديع برگهاى منيع و گياه و درختان و سبزه و ريحان و شكوفه و شقايق نعمان آن قدر هويدا گردانيده كه از وفورش صحرا و كوه و دشت به ستوه آمده بدون حركت و سخن بلكه به محض قدرت كامله حكيم ذو المنن و امر مطاع خالق زمين و زمن ، پس بدان علت آن رگهاى ريزه را كه در ميان جميع برگ پهن شده است براى آن كه آب و غذا به توسط آن رگها در جميع برگ جارى گردد . و در رگهاى قوى حكمت ديگر هست كه به صلابت و متانت خود برگ را نگاه دارد كه پاره و پژمرده نشود ، پس هر برگى شبيه است به برگها كه به صنعت مىسازند از جامهها و در ميانش چوبها در طول و عرض تعبيه مىكنند كه آن را نگاه دارد و از هم نپاشد . پس صنعت حكيم حكايت از خلق مىنمايد اما كجا به آن مىتوان رسيد . [ حكمت در هستهء ميوهها و گياهها ] تفكَّر كن در هسته و دانهء ميوهها و يك حكمت در آنها آن است كه قائم مقام درخت است كه اگر آفتى به آن برسد بكارند تا درخت ديگر برويد چنانچه چيزهاى نفيس را در دو جا ضبط مىكنند كه اگر به يكى آفتى برسد ديگرى باقى باشد .