شد و چارهء براى دفع چنين انديشه مىكرد ، ناگاه نظرش بر حسكه افتاد و آن گياهى است كه از هر طرف از آن خارها نصب شده و در ميان پشم بند مىشود . پس با الهام حق تعالى حسكه را به منقار خود برداشت و در دهان مار افكند و در حلقش بند شد و اضطراب كرد و بر زمين غلطيد تا مرد . اگر من تو را با اين امر عجيب خبر نمىدادم كجا به خاطر تو يا ديگرى مىرسيد كه از حسكه چنين منفعت عظيم متصور است يا از چنين مرغ كوچكى چنين حيلهء ممكن است كه به ظهور آيد و در بسيار از چيزها منفعتها هست دانسته نمىشود مگر به حادثهء كه رخ نمايد يا چيزى كه شنيده شود . [ زنبور عسل ] تفكَّر كن در امر نحل يعنى مگس عسل و اجتماع آنها در ساختن عسل و مهيّا گردانيدن خانههاى مسدس [1] و دقايق زيركى كه در آن به كار رفته . به درستى كه چون در عمل تأمل نمائى در نهايت غرابت و لطافت است و عمل آورنده اش در غايت شرافت و لطافت و منفعت ، و فاعلش را كه ملاحظه مىكنى در نهايت نادانى و غباوت است كه
[1] . مسدس : شش ضلعى . < شعر > زنبور عسل به لانه خويش شش گوشه نموده خانه خويش < / شعر >