نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 72
كه خدا قدمهايشان را بشكند - ياران اويند . چون روز جنگ جمل فرا رسيد و مردم به كارزار پرداختند ، جارچى امير المؤمنين ( ع ) صدا زد : ( امام مىفرمايد ) هيچ يك از شما شروع به جنگ نكند تا من به شما فرمان دهم . گويد : دشمن به طرف ما تيراندازى كرد ، ما گفتيم : اى امير مؤمنان ما را هدف تير ساختهاند ، فرمود : دست نگه داريد ، دوباره به ما تير اندازى كردند و تنى چند از ما كشتند ، عرض كرديم : اى امير مؤمنان ما را كشتند ، حضرت فرمود : احملوا على بركة الله ) * با پشتيبانى و بركت خدا حمله بريد . ما دست به حمله زديم ، نيزه هائى بود كه در بدن يك ديگر فرو مىبرديم تا جايى كه اگر كسى راه مىرفت بر روى نيزه پا مىگذاشت ، سپس جارچى على ( ع ) صدا زد : عليكم بالسّيوف با شمشير حمله بريد ، ما چنان با شمشير بر كلاه خودشان ميكوفتيم كه تيزى شمشيرمان كند ميگشت سپس جارچى امير المؤمنين ( ع ) صدا زد : « عليكم بالاقدام » پاهايشان را بزنيد و قدمهايشان را بشكنيد . گويد : هيچ روزى بيشتر از آن روز نديديم كه ساقهاى پا قطع شده باشد ، و من ياد سخن حذيفه افتادم كه گفت : « ياران او بنى ضبّهاند و گفت : خدا قدمهايشان را بشكند » و دانستم كه دعايش مستجاب شده است . سپس جارچى امير المؤمنين ( ع ) صدا زد : « عليكم بالبعير فانّه شيطان »
72
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 72