responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد    جلد : 1  صفحه : 391


« به يقين دانستم كه ناچار من نيز به همان جائى مىروم كه آن قوم رفتند » . رسول خدا ( ص ) فرمود : خداوند قسّ بن ساعده را رحمت كند ، من اميدوارم كه او در روز قيامت به صورت امّت واحدى وارد شود . مردى از آن قوم عرض كرد : اى رسول خدا من از قسّ چيزى عجيبى ديدم ، فرمود چه ديدى ؟ گفت :
روزى بسيار بسيار گرم همين طور كه در كوهى در ناحيهء خودمان بنام سمعان بودم ، ناگاه قسّ بن ساعده را در سايهء درختى كه چشمهء آبى هم آنجا بود ديدم و درندگانى چند دورش بودند و مىخواستند آب بخورند ، و چون درنده‌اى در آنجا بر درنده‌اى ديگر مىغرّيد ( و مىخواست زودتر آب بخورد ) قس با دست خود به دو ميزد و ميگفت صبر كن تا نخست آنكه پيش از تو آمده آب بخورد . پس چون او را بدين حالت ديدم كه عدّه‌اى درنده اطراف او را گرفته‌اند مرا وحشت گرفت ، و هراسى شديد بر من وارد شد ، وى به من گفت : تو ناراحت مباش ، و نترس ان شاء الله . و ناگاه در آنجا دو قبرى ديدم كه در وسط آن دو مسجدى بود ، چون با او مأنوس شدم گفتم : اين دو قبر چيست ؟ گفت : قبر دو برادر من است كه با من در اينجا عبادت خدا مىكردند ، و چون مردند در اينجا دفنشان نمودم و ميان اين دو قبر را مسجدى براى خود قرار دادم و خدا را در آن عبادت مىكنم تا به آن دو

391

نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد    جلد : 1  صفحه : 391
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست