نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 349
« آى چه كسى از دو كودك من خبر دارد ، آن دو كودكى كه چون دو مرواريدى هستند كه از شكاف و اندرون صدف بيرون آيند ؟ » . « هلا چه كسى از دو كودك من باخبر است ، آن دو كودكى كه بمنزلهء گوش و ديدهام بودند ، و امروز ( در فراق آن دو ) دلم از دست رفته است » . « من خبر يافتم - و البتّه اين خبر را كه جز پندارى بيش نيست و گزارشى دروغين است باور نكردهام - كه بسر » . « شمشير تيز و برّان خود را بر رگهاى گردن طفلان من گذرانده ، و راستى كه اين ظلم و زياده روى فزون از حدّ است » . « كيست كه زنى حيران و اشك ريزان و مصيبت زدهاى را از حال طفلانش با خبر كند ، كه با رفتن پيشينيانشان از دست رفتهاند ؟ » . راوى گويد : بعدها روزى عبيد الله بن عبّاس و بسر بن ارطاة هر دو نزد معاويه بودند ، معاويه ( اشاره به بسر نموده و ) به عبيد الله گفت : اين پير مرد قاتل دو كودك را مىشناسى ؟ بسر گفت : بله ، من قاتل آن دو هستم حالا چه شده ؟ عبيد الله گفت : اگر شمشيرى مىداشتم ( پاسخت مىدادم ) ، بسر گفت : اين شمشيرم بگير - و با دست به شمشيرش اشاره نمود - معاويه به تندى جلو او را گرفت و گفت : اف بر تو اى پير مرد ، چقدر احمقى ! تو در برابر مردى كه دو طفل او را كشتهاى ايستاده و شمشيرت را به او مىدهى ! گويا از ( حقد و كينهاى كه
349
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 349