نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 305
حضور پيامبر ( ص ) آمد و عرضكرد : اى رسول خدا من چون ديگر زنان شما نيستم ، پدر و برادر و عموى مرا كشتهايد ( و من كسى را ندارم ) ، بنا بر اين پس از وفات شما به چه كسى رجوع كنم ؟ حضرت فرمود : به اين شخص - و با دست به علىّ بن ابى طالب ( ع ) اشاره نمود - . و نيز همان ميهمان گفت : آيا شما را به خبرى كه حارث اعور به من باز گفت خبر ندهم ؟ گفتيم : چرا ، گفت : ( كه حارث گفت : ) خدمت علىّ بن ابى طالب ( ع ) رسيدم ، حضرت فرمود : اعور ! براى چه آمدى ، گفتم : يا امير المؤمنين دوستى شما مرا بدينجا كشانده است . فرمود : تو را به خدا راست مىگوئى ؟ گفتم : به خدا سوگند ، آرى ، حضرت : سه بار مرا سوگند داد سپس فرمود : آگاه باش كه بندهاى از بندگان خدا نيست كه خداوند دل او را بايمان آزموده باشد جز اينكه دوستى ما را در قلب خود احساس مىكند و ما را دوست مىدارد . و بندهاى از بندگان خدا نيست كه خداوند بر او خشم گرفته باشد جز اينكه بغض و دشمنى ما را در دل خود احساس مىكند و ما را دشمن مىدارد . بنا بر اين دوست ما هر روز كه روز را آغاز مىكند در انتظار رحمت بسر مىبرد ، و
305
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 305