نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 149
مىكنيد ، بدانيد كه آن قرآن است ، و دومين چيز گرانمايه كه كوچكتر است اهل بيت منند . سپس فرمود : سوگند به خدا من اين را به شما مىگويم امّا مردانى در اصلاب مشركين هستند كه اميد من به آنان از اميدم به بسيارى از افراد شما بيشتر است . سپس فرمود : به خدا سوگند هيچ بندهاى آنان را دوست ندارد جز اينكه خداوند در روز قيامت نورى به وى ببخشد تا اينكه بر سر حوض كوثر بر من وارد شود ، و هيچ بندهاى دشمنشان ندارد جز اينكه در روز قيامت خداوند ( رحمت ) خود را از وى در پوشد . در اينجا امام باقر ( ع ) فرمود : راستى كه ابا عبيد الله آنچه را كه مىشناسد و بدان باور دارد براى ما نقل مىكند . 4 - عمر بن يزيد گويد : امام صادق ( ع ) فرمود : سلمان - رضى الله عنه - در كوفه از بازار آهنگران گذر نمود ، چشمش به جوانى افتاد كه به حال غش افتاده و مردم دور او را گرفتهاند ، به سلمان گفتند : اى ابا عبد الله اين جوان غش كرده ، چه خوب است دعائى در گوش او بخوانى . سلمان به وى نزديك شد ، تا چشم جوان به او افتاد به هوش آمد و گفت : ابا عبد الله ! آنچه اين مردم مىگويند در من نيست اما چون گذارم بر اين آهنگران افتاد و ديدم كه پتك مىكوبند ، ياد سخن
149
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 149