نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 126
بر سر قبرش ايستاد و گفت : خدا تو را رحمت كند خوب بودى هر چند كه . . . . . . و ثناى خوبى بر وى فرستاد . زبير به او گفت : تو را آنچنان مىشناسم كه پس از مرگ بر من مىگريى ، اما در حال حياتم زاد و توشهاى را به من نمىدهى ! [1] عثمان گفت : زبير ! اين چه حرف است كه مىزنى ؟ تو گمان مىكنى كه من دوست دارم مردى اين چنين از اصحاب محمد ( ع ) بميرد در حالى كه بر من خشمناك باشد ؟ ! 8 - مرازم از امام صادق ( ع ) روايت كند كه رسول خدا ( ص ) فرمود : چه مىشود گروههائى از امّت مرا كه چون نام ابراهيم و آل ابراهيم ( ع ) نزد آنان برده شود دلهايشان شاد و چهره هايشان از سرور روشن مىشود ، ولى همين كه نام من و اهل بيتم برده مىشود دلهايشان بيزار و رميده ، و چهره هايشان درهم و گرفته مىگردد ؟ ! به آن كس كه مرا به حق به پيامبرى برانگيخته سوگند اگر مردى با عمل هفتاد پيامبر خدا را ديدار كند و ولايت اولى الامر از ما اهل بيت را نداشته باشد خداوند هيچ توبه و فديه و كار نيكى را از وى نخواهد پذيرفت .
[1] نقل ذلك ابن أبى الحديد في قصة عثمان مع ابن مسعود ( ره ) و فيه « لا ألفينك »
126
نام کتاب : الأمالي ( فارسي ) نویسنده : الشيخ المفيد جلد : 1 صفحه : 126