نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 122
چگونه او را با عطا و احسان نطق و بيان متكلم و گويا گردانيد و ميان ديدن نفس مغرور خويش و مشاهده جميع عرب و قريش و ميان شنيدن كلام آن طايفه از روى بطش و طيش ؟ گفت : نه يا محمد . حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه اى ابو جهل پس هر چه بباصره تو مبصر و بساير حواس ظاهر و باطنى تو مرتسم و جلوه گر گردد همگى آن خيال و ابهام و فسوس و اوهام است . ابو جهل گفت : نه يا محمد آنها تخييل نيست . حضرت نبى المشكور في الفور فرمود كه اين آيات و علامات نيز ابهام و تخييلات نيست بلكه موافق و مطابق و عين واقع و حق است و الا چگونه واقع و صحيح بود كه تو در عالم خبرى توانى ديد كه در صدق و اعتبار استوارى و استحكامى آن زياده از ديدن اينها بود . در آن هنگام ابو جهل بىنظام از كلام و ابرام ساكت و بىانتظام گشته با همان كفر جبلى و بغض طبيعى روانهء مسكن اصلى خود شد و بشرف دريافت سعادت ايمان مستسعد و مشرف نشد ؛ و چون مدتى بر آن حركت شيعه او منقضى شد بوسيلهء تهييج عداوت و كين و باغواى اخوان الشياطين رسالت كتابت بحضرت سيد المرسلين باين عبارت قلمى مىگرداند كه : يا محمد خيوط كه در سر تو مبسوط است همان دار الامان مكه معظمه را بر تو نيكترين مأوى و مكان گردانيد و تو را از آن مقام عاليشان يثرب سرگردان انداخت بلكه همان خيوط سر چون با تو خوگراست تو را از اين واسطه منفور و مغرور ميگرداند بر تحريص و ترغيب چيزى كه فساد تو و ايتلاف بر افساد شهر مدينه باشد تا آنكه مردم آن ولايت بجهت اطاعت و متابعت تو بحرارت آتش تعدى طور و سلوك
122
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 122