نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 466
ناگاه ديدم كه شترى به ما نزديك مىشود ، سپس نعره اى زده و خداوند آن را به كلام آورده و گفت : اى رسول خدا ، فلان كس آنقدر از من كار كشيد تا پير شدم ، و حال مىخواهد سرم را ببرد ، و من از اين كار به تو پناه مىآرم ! رسول خدا صلَّى الله عليه و آله با شنيدن اين كلام بدنبال صاحب آن شتر فرستاده و از او طلب بخشش او را نموده و صاحب شتر نيز او را به حضرت بخشيده و آن را آزاد نمود . و روزى ديگر من با آن حضرت صلَّى الله عليه و آله بودم كه فردى باديه نشين با ناقه و فرد ديگرى نزد آن حضرت حاضر شده و با هم سر آن شتر اختلاف داشتند و يكى ديگرى را متّهم به دزدى مىكرد و هر چند مىگفت من اين شتر را از فلان يهودى خريدهام مفيد فايده نمىافتاد ، و مدّعى شهود گذرانيد كه او اين شتر را دزديده ، ناگاه شتر به سخن آمده و گفت : اى رسول خدا فلانى از من برى است ، و گروه شاهدان دروغ گفتهاند ، و سارق من فلان يهودى است . عالم يهودى گفت : اين إبراهيم عليه السّلام است خداوند او را آگاه گردانيد با عبرتهايى به معرفت و شناخت خود و در نهايت دلائل او محيط بر ايمان او به خداوند شد . حضرت عليه السّلام فرمود : آرى همين طور است ، و حضرت محمّد صلَّى الله عليه و آله برتر از آن داده شده است [ خداوند او را آگاه گردانيد با عبرتهايى به معرفت و شناخت خود و در نهايت دلائل او محيط بر ايمانش به خداوند شد ] و حضرت إبراهيم عليه السّلام در آن وقت پانزده ساله بود
466
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 466