نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 437
و گذشت زمان برايش هيچ گونه تبديل و دگرگونى به وجود نياورد ، آمد و شد شبها و روزها وى را كهنه و سالخورده نسازند و روشنايى و تاريكى او را دستخوش تغيير قرار ندهند او به هيچ يك از اجزاء و جوارح و اعضاء ؛ و نه بر عرضى بر اعراض و نه به تغاير و ابعاض به هيچ كدام وصف نگردد ، برايش حدّ و نهايتى گفته نشود و انقطاع و انتهايى ندارد . اشياء به او احاطه ندارند تا وى را بالا برند و يا پايين آورند و نه چيزى او را حمل مىكند كه او را به جانبى متمايل يا ثابت نگهدارد ، نه در درون اشياء است و نه در بيرون آنها . خبر مىدهد امّا نه با كام و زبان ، مىشنود ولى نه به واسطهء دستگاه شنوايى كه از مجرا ، استخوانها و پردهها تشكيل شده ، سخن مىگويد ، نه اين كه تلفّظ كند ، همه چيز را حفظ مىكند ولى نه با قوّة حافظه ، اراده مىكند امّا نه اينكه داراى ضميرى باشد ، دوست مىدارد و خشنود مىشود امّا نه از روى رقّت قلب ، دشمن مىدارد و به خشم مىآيد امّا نه از روى ناراحتى و رنج و مشقّت ، به هر چه اراده كند مىفرمايد : « باش پس بلادرنگ موجود مىشود » [1] امّا گفتن كلمهء « باش » نه صوتى است كه در گوشها نشيند و نه فريادى است كه شنيده شود ، بلكه سخن خدا همان كارى است كه ايجاد مىكند و پيش از او چيزى وجود نداشته و اگر بود خداى دومى مىبود ! . شايسته نيست گفته شود : پس از نبودن پيدايش يافته . كه در اين صورت صفات محدثات بر او جريان مىيابد و بين او و حوادث تفاوتى نمانده ،