نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 212
و أبو بكر به خالد گفته بود : هر وقت نماز صبح را به پايان بردم نقشه ات را در بارهء علىّ عملى ساز ، بهمين خاطر خالد در صف نماز در كنار علىّ نشست ، و أبو بكر با اينكه در نماز بود ناگاه به فكر عواقب آن عمل شنيع افتاده و از فتنهء پس از آن ترسيد كه نكند جان خودش نيز در خطر باشد ، پس پيش از سلام نماز سه بار گفت : « اى خالد آنچه مأموريت داشتى انجام مده » ، و در نقل ديگر خبر آمده است كه گفت : « آنچه را كه دستور داده بودم خالد انجام ندهد » . و آن حضرت عليه السّلام رو به خالد نموده و ديد با شمشير برهنه در كنار او است ، فرمود : اى خالد تو را به چه چيز مأمور ساخته بود ؟ گفت : به كشتن تو ، فرمود : آيا واقعا اين كار را مىكردى ؟ گفت : بخدا قسم اگر او مانع نشده بود شمشير را بر فرق سرت فرود مىآوردم . حضرت علىّ عليه السّلام فرمود : اى بىمادر دروغ گفتى ، آنكه توان اين كار را دارد حلقهء استش از تو تنگتر است ! قسم به آنكه دانه از زمين بيرون آورده و انسان را خلق نمود اگر قضاى الهى بنوع ديگرى قلم خورده بود نيك در مىيافتى كه از ميان اين دو گروه كداميك شرورتر و ضعيفتر است ! 46 - و در روايت ديگرى از أبو ذر - رضي الله عنه - نقل است كه پس از اين ماجرا حضرت امير عليه السّلام با دو انگشت سبّابه و ميانى خود خالد را چنان گرفت و فشرد
212
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 212