نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 107
از آن جمله : هنگام خروج پيامبر از مدينه به سمت تبوك وقتى على عليه السّلام را جانشين خود در شهر نمود بدو فرمود : جبرئيل بر من نازل شد و گفت : اى محمّد ، على أعلى ضمن ابلاغ سلام مىفرمايد : يا تو از مدينه خارج شو و على را بر شهر بگمار ، و يا خود در شهر بمان و على خارج شود . و هيچ گريزى از آن نيست . و على را نيز مأمور به پذيرش يكى از آن دو ساختهام ، هيچ كس به حقيقت بزرگى و عظمت كسى كه مرا در مورد آن دو اطاعت نمايد و به پاداش عظيمش واقف نيست و نمىداند . پس هنگامى كه او را جانشين خود در مدينه قرار داد موج زخمزبان و بدگويى منافقين به اوج خود رسيد ، كه پيامبر از على دلتنگ و ملول ؛ و از مصاحبت و رفاقتش بيزار گشته ، و براى همين او را در مدينه گذاشته و بهمراه خود نبرده . و حضرت على عليه السّلام از شدّت ناراحتى و حزن ، از مدينه خارج شده و به خدمت رسول خدا صلَّى الله عليه و آله رسيد . پيامبر در مواجههء با على فرمود : چرا از مدينه خارج شدى ؟ و آن حضرت جريان واقعه را باز گفت . پيامبر فرمود : آيا خوشنود نيستى كه نسبت به من مانند نسبت هارون به موسى باشى ، جز آنكه پس از من هيچ پيامبرى نخواهد بود ؟ ! با شنيدن اين كلام حضرت على عليه السّلام به مدينه بازگشت . و تير منافقين به سنگ خورد . بنا بر اين نقشه اى در خصوص قتل أمير المؤمنين عليه السّلام كشيدند ، بدين ترتيب كه در سر راه او گودال عميقى كنده و روى آن را با حصير و خاك پوشانيدند تا چون
107
نام کتاب : الاحتجاج ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الطبرسي جلد : 1 صفحه : 107