نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 6 صفحه : 350
5863 - و از أبو هاشم جعفرى روايت شده است كه گفت : تنگدستى سختى بر من عارض شد ، از اين رو بسوى امام ابو الحسن علىّ بن محمّد عليهما السّلام رفتم ، و اذن ورود بمحضر آن امام را طلب كردم ، و آن حضرت مرا اذن داد ، پس چون بنشستم فرمود : اى أبا هاشم ميخواهى كدام نعمت از نعمتهائى را كه خدا به تو بخشيده است شكر گوئى ؟ در اين حال من سر به زير افكندم و خاموش ماندم ، زيرا نميدانستم كه در جواب آن امام چه بگويم ، پس او خود سخن آغاز كرد ، و فرمود : خداوند عزّ و جلّ ايمان را نصيب تو ساخت ، از اين رو بدنت را بر دوزخ حرام ساخت ، و سلامت را روزيت كرد ، از اين رو تو را در طاعت خود يارى فرمود : و قناعت را بهرهء تو فرمود و از اين رو تو را از بىآبروئى مصون داشت ، اى أبا هاشم ، من از اين رو بر اين گونه با تو آغاز سخن كردم كه گمان بردم كه تو ميخواهى از كسى كه اين چنين با تو رفتار كرده است نزد من شكايت كنى ، اكنون امر كردهام كه صد دينار در اختيار تو قرار دهند ، پس آن را بستان . 5864 - و محمّد بن سنان ، از طلحة بن زيد روايت كرده است كه گفت : از امام صادق عليه السّلام شنيدم كه ميفرمود : كنندهء كار بدون بصيرت بمانند رونده در غير راه صحيح است ، كه سرعت سير چيزى جز دور شدن از راه بر او نمىافزايد . 5865 - و امام صادق عليه السّلام فرمود : خواب آسايش تن ، و نطق آسايش
350
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 6 صفحه : 350