نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 360
3957 - سلمهء گندم فروش گويد : امام صادق عليه السّلام از من سؤال فرمود : كارت چيست ؟ عرض كردم گندم فروش هستم و پاره اى اوقات بازار رواج و خوبى دارد و پاره اى اوقات كساد است و ناچار آن را انبار مىكنم ، فرمود : در بارهء آن علماى آن ديار چه مىگويند ؟ عرض كردم مىگويند : محتكر است ، فرمود : غير از تو كسى هست كه آن را بفروشد ؟ عرض كردم : « من از هزار جزء ، جزئى بيش نمىفروشم » ( يعنى من از هزار فروشنده ، يك فروشنده بيش نيستم ) . فرمود : در اين صورت اشكالى ندارد ، مطلب چنين است كه مردى از قريش بود كه به او حكيم ابن حزام مىگفتند و شيوه اش اين بود كه هر گاه گندم و خواربار وارد مدينه مىشد او همهء آن را خود يك جا مىخريد ، و رسول خدا صلَّى الله عليه و آله گذرش بر وى افتاد او را نصيحت كرده ، فرمود : اى حكيم پسر حزام زنهار از اينكه ارزاق مردم را انبار كنى و به انتظار گران شدن آن باشى . 3958 - عبد الله بن سنان گويد : امام صادق عليه السّلام در بارهء تجّارى كه وارد سرزمينى شدند و هم پيمان گشتند كه متاعشان را ( كه از يك جنس است ) بهر قيمتى كه بخواهند و دوست دارند به همان قيمت بفروشند ( يعنى كسى به قيمت كمتر
360
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 360