نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 105
و شاهد آورد ، برادرش گفت : اى امير مؤمنان اين زن به من وكالت داد ولى پس از عزل به من خبر نداد كه تو را عزل كردهام تا اينكه من او را تزويج آن مرد كه او وكالت داده بود كردم ، حضرت از زن پرسيد : تو چه مىگوئى ؟ زن گفت : من به او اعلام كردم . حضرت فرمود : شاهد دارى ؟ گفت : اينها شاهد منند ، حضرت از آنها پرسيد : شما چه مىگوئيد گفتند : ما شهادت مىدهيم كه اين زن گفت : شاهد باشيد كه من برادرم را از وكالتى كه به او داده بودم كه مرا به فلانى تزويج كند عزل كردم ، و من اكنون خود اختياردار خود هستم پيش از آنكه او مرا به عقد فلانى درآورد ، حضرت فرمود : شما را در حضور برادرش شاهد گرفت به آنچه گفت ؟ گفتند : نه ، در حضور وكيل نبود ، حضرت فرمود : آيا شما شاهديد كه او همانطور كه اعلام وكالت كرده بود به برادرش اعلام عزل كرده است ؟ گفتند : نه ، فرمود : من وكالت را پا برجا و نكاح را صحيح مىدانم و اكنون شوهر كجاست ؟ شوى آمد ، و حضرت فرمود : دست همسر خويش را بگير و برو خدا به همراهتان ، زن گفت : يا امير المؤمنين برادرم را سوگند ده كه اقرار كند من او را اعلام به عزل نكردهام و او از عزل قبل از عقد خبر نداشته است ، حضرت به وكيل فرمود : حاضرى كه سوگند ياد كنى ؟ عرض كرد آرى و سوگند ياد
105
نام کتاب : من لا يحضره الفقيه ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 4 صفحه : 105