نام کتاب : معاني الأخبار ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 52
( نامش حسين و نام پدرش هاشم و واقفى مذهب مىباشند و هر دو از بزرگان واقفه بودهاند كه [ بنقل از نجاشىّ ] حسين مورد اعتماد است ولى كشّى رواياتى در ذمّش آورده است ) خدمت حضرت رضا عليه السّلام آمد و ( با كمال بىشرمى ) گفت : آيا خدا مرتبه ات را به جايى رسانده كه ادّعائى را مىكنى كه پدرت مدّعى آن ( امامت ) بود ؟ امام عليه السّلام به او فرمود : تو را چه شده ؟ خدا نورت ( چراغ عمر و دلت ) را خاموش سازد ، و بينوائى را در خانه ات وارد كند ! آيا نمىدانى كه خداوند به عمران عليه السّلام وحى نمود كه من تو را فرزند پسرى عطا خواهم كرد ، بعد از آن مريم را به وى ارزانى داشت و عيسى را به مريم كرامت نمود ، بنا بر اين عيسى از مريم بود و مريم از عيسى ، و آن دو يك وجودند ( و در يك درجهاند و ميان ايشان فرقى نباشد ) بهمين ترتيب نيز من از پدرم مىباشم و پدرم از من است و هر دو يك چيز ( و در يك مرتبه ) هستيم ؟ ! آنگاه ابن أبى سعيد گفت : مىخواهم مسأله اى از تو بپرسم ، حضرت به او فرمود : گمان ندارم پاسخ مرا قبول كنى ، زيرا تو از افراد تحت سرپرستى من ( و شيعهء من ) نيستى ، با وجود اين بپرس ! او گفت : مردى هنگام جان دادن چنين وصيّت نمود : هر چه بردهء زر خريد « قديمى » كه من دارم در راه خدا آزاد باشند ، آيا بعد از مردن او كدام گروه از بردگان او آزاد مىشوند ؟
52
نام کتاب : معاني الأخبار ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 52