responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 78


برند و بردند و او گفت : اى صقر ! چه كارى دارى ؟ گفتم : يا استاد ! خير است ، گفت : بنشين ، صقر گويد : اين امور مرا به انديشه فرو برد و با خود گفتم : در اين آمدن خطا كردم ، گويد : مردم را از خود دور كرد ، سپس گفت : چه كار دارى ؟ و براى چه آمده‌اى ؟ گفتم : براى خبرى ، گفت : شايد آمده‌اى از خبر مولايت بپرسى ؟ گفتم : مولاى من كيست ؟ مولاى من امير المؤمنين است ، گفت : خاموش باش كه مولاى تو حقّ است ، از من نترس كه من با تو هم عقيده‌ام ، گفتم :
الحمد لله ، گفت : آيا دوست دارى او را ببينى ؟ گفتم : آرى ، گفت : بنشين تا پيام رسان برود ، گويد : نشستم و چون او رفت به غلامش گفت : دست صقر را بگير و او را به همان سرايى ببر كه آن مرد علوى آنجا زندانى است و آنها را تنها بگذار ، او مرا به آن سرا برد و به اتاقى اشاره كرد و وارد شدم و بناگاه ديدم كه امام عليه السّلام بر حصيرى نشسته و در مقابل او قبرى حفر شده قرار داشت ، گويد : سلام كردم و او سلام مرا پاسخ گفت ، سپس فرمان داد كه بنشينم و من نيز نشستم سپس فرمود : اى صقر ! براى چه به اينجا آمدى ؟ گفتم : اى سرورم ! آمده‌ام تا از شما خبرى بگيرم ، گويد : آنگاه به آن قبر نگريستم و گريستم و او به من نگاه كرد و

78

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 78
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست