responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 68


بازگردانند ، امّا جوانان امتناع كردند و نافرمانى مشايخ خود را نمودند و به دعبل گفتند : دسترسى به جبّه نخواهى داشت ، بهاى آن يعنى هزار دينار را بگير و برو ، و او نپذيرفت و چون از باز پس گرفتن جبّه نوميد شد ، درخواست كرد كه تكَّه‌اى از آن را بدو دهند و آنها پذيرفتند و تكَّه‌اى از آن و بهاى بقيهء آن را كه هزار دينار بود به وى دادند ، و او به وطن خود بازگشت و ديد دزدان هر چه در منزلش بوده برده‌اند و آن صد دينار صلهء امام رضا عليه السّلام را به شيعيان فروخت ، هر دينارى را به صد درهم و ده هزار درهم به دست آورد و سخن امام رضا عليه السّلام را به ياد آورد كه « به زودى به آن نيازمند خواهى شد » .
و او را كنيزى بود كه در دلش جاى داشت و به چشم درد سختى مبتلا شده بود ، طبيبان را بر بالين وى آورد و در او نگريسته و گفتند : چشم راست او را نمىتوانيم درمان كنيم و تباه شده است امّا چشم چپ او را تلاش مىكنيم و درمان خواهيم كرد امّا گمان نمىكنيم كه بهبود يابد ، دعبل از اين بابت عميقا اندوهناك شد و بىتابى شديدى نمود ، سپس به ياد آن جبّه و فضيلت آن افتاد و آن تكَّه جامه را بر چشمان آن كنيز كشيد و از سر شب چشمان او را با آن بست و چون صبح شد چشمانش سالمتر از گذشته گرديد و گويا به بركت امام رضا عليه السّلام

68

نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 68
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست