نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 395
بياوريد تا سوار شوم و از شما كناره گيرم ، شتر خود را خواست و سوار شد و پسرانش و برادرزادگانش دنبال او رفتند ، گفت : من تأسّف مىخورم بر امرى كه آن را ادراك نمىكنم و بر من پيشى نگرفت . قبيلهء طى كه داييهاى او بودند به او نامه نوشتند و ديگران مىگويند بنو مرّه كه داييهاى ديگرش بودند به او نامه نوشتند كه مواعظى براى آنها بنويسد كه با آنها زندگانى كنند و او نوشت : امّا بعد ، من شما را به تقواى الهى سفارش مىكنم و به صلهء رحم كه اصلش ثابت است و فرعش مىرويد و شما را از نافرمانى خداوند باز مىدارم و از اينكه از خويشان ببريد كه نه اصلى را ثابت مىگذارد و نه فرعى از آن مىرويد و بر شما باد كه از ازدواج با زنان احمق بپرهيزيد كه ازدواج با احمق پليدى است و فرزندش تباه است ، و بر شما باد كه از شتر غافل نشويد و آن را گرامى بداريد كه آن دژهاى عرب است و گردن آن را جز در مواقع لزوم بر زمين ننهيد ، زيرا مهر دختران و مايهء جلوگيرى از خونريزى است و شير آن براى سالمندان تحفه و براى خردسالان غذاست و اگر شتر را به آسيا كردن وادارند آسيا هم مىكند و هر كس كه قدر خود را بشناسد هلاك نخواهد شد و نيستى عبارت از نداشتن عقل است و مرد درستكار هرگز بىمال نماند و بسا مردى كه از صد مرد بهتر باشد و
395
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 395