نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 379
< شعر > منم مالك مصر و اهرام آن منم بانى برنى و بام آن همه كار دستم به مصر اندر است به حكمت جهان بوستان يكسر است در آنجا عجائب فزون از هزار كنوز زمينى گرفته قرار ولىّ خداوند ظاهر شود از آن پس كه دنيا به آخر شود گشايد همه قفلهاى زمين هويدا كند بوالعجبهاى چين سرآغاز كارش ز بيت خداست مآلش بلندى و نام على است چو بگذشت هشت و نه و چار و دو ز قتل على يك نود سال نو دگر باره هفتاد سالى چو رفت جهان را بگيرد به نازى بدست پس آنگه نمايان شود گنجها ثمر مىدهد آن همه رنجها نوشتم چنين آرمانى به سنگ اجل گيردم بعد از آنم به چنگ < / شعر > چون سخن بدينجا رسيد ابو جيش حمادويه گفت : اين امرى است كه هيچ كس جز قائم آل محمّد عليه السّلام از پس آن برنيايد و آن سنگ نوشته را چنان كه
379
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 379