نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 314
نيك بخت كسى است كه او را تكذيب نمايد او از شهرى خروج كند كه به آن اصفهان گويند از قريهاى كه آن را يهوديّه مىشناسند چشم راستش ممسوح است و چشم ديگرش بر پيشانى اوست آنچنان مىدرخشد كه گوئى ستارهء سحرى است و در آن علقهاى است كه با خون درآميخته است و ميان دو چشمش نوشته « كافر » و هر كاتب و بىسوادى آن را مىخواند در درياها فرو مىرود ، آفتاب با او حركت مىكند در مقابلش كوهى از دود است و پشت سرش كوه سفيدى است كه مردم آن را طعام پندارند ، در قحطى شديدى در حالى كه بر حمار سپيدى كه فاصلهء هر گامش يك ميل است خروج كند و زمين منزل به منزل در زير پايش درنورديده شود و بر آبى نگذرد جز آنكه تا روز قيامت فرو رود و با صداى بلندى كه جنّ و انس و شياطين در شرق و غرب عالم آن را مىشنوند مىگويد : اى دوستان من ! به نزد من آئيد ، من كسى هستم كه آفريد و تسويه كرد و تقدير كرد و هدايت نمود من پروردگار اعلاى شما هستم ، در حالى كه آن دشمن خدا دروغ مىگويد ، او يك چشمى است كه غذا مىخورد و در بازارها راه مىرود و پروردگار شما يك چشم نيست و غذا نمىخورد و راه نمىرود و زوالى ندارد ،
314
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 314