نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 146
سپس ابو محمّد عليه السّلام فرمود : اى عمّه ! او را به نزد مادرش ببر تا بر او سلام كند آنگاه به نزد من آور ، پس او را بردم و بر مادر سلام كرد و او را بازگردانيده و در مجلس نهادم سپس فرمود : اى عمّه ! چون روز هفتم فرا رسيد نزد ما بيا . حكيمه گويد : چون صبح شد آمدم تا بر او ابو محمّد سلام كنم و پرده را كنار زدم تا از سرورم تفقّدى كنم و او را نديدم ، گفتم : فداى شما شوم ، سرورم چه مىكند ؟ فرمود : اى عمّه ! او را به آن كسى سپردم كه مادر موسى موسى را به وى سپرد . حكيمه گويد : چون روز هفتم فرا رسيد آمدم و سلام كردم و نشستم فرمود : فرزندم را به نزد من آور ! و من سرورم را آوردم و او در خرقهاى بود و با او همان كرد كه اوّل بار كرده بود ، سپس زبانش را در دهان او گذاشت و گويا شير و عسل به وى مىداد ، سپس فرمود : اى فرزندم ! سخن گوى ! و او گفت : أشهد أن لا إله إلَّا الله و درود بر محمّد و امير المؤمنين و ائمّهء طاهرين فرستاد و تا آنكه بر پدرش رسيد ، سپس اين آيه را تلاوت فرمود : * ( بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) * و ما اراده مىكنيم كه بر مستضعفان زمين منّت نهاده و آنان را ائمّه و وارثين قرار دهيم و آنان
146
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 146