متكبّرى خواهد كشت و در شهرى كه ذو القرنين بندهء صالح من بنا كرده و در كنار بدترين خلق من مدفون خواهد شد ، و بر من فرض است كه چشم او را به پسر و جانشينش محمّد روشن سازم ، او وارث علم و معدن حكمت و موضع اسرار و حجّت من بر خلايق است ، بهشت را جايگاه او ساختم و شفاعتش را در بارهء هفتاد تن از خويشانش كه همگى مستوجب آتش بودند پذيرفتم و سعادت او را به واسطهء فرزندش علىّ كه ولىّ و ناصر من است ختم مىكنم ، او شاهد در ميان خلقم و امين بر وحيم مىباشد و از صلب او داعى به سبيل و خازن علمم حسن را بيرون مىآورم ، سپس به خاطر رحمتى بر عالميان سلسلهء اوصياء را به وجود فرزندش تكميل خواهم كرد ، كسى كه كمال موسى و بهاء عيسى و صبر ايّوب را داراست و دوستانم در زمان او خوار شده و سرهاى آنان را هديه مىدهند همچنان كه سرهاى ترك و ديلم را اهداء مىكنند آنان را مىكشند و آتش مىزنند و آنان خائف و مرعوب و ترسان باشند و زمين از خونشان رنگين شود و صداى فرياد و شيون از زنانشان برخيزد ، آنان دوستان حقيقى من باشند و به واسطهء آنها هر فتنهء كور ظلمانى را برطرف سازم و شدائد و اهوال را زايل نمايم و بارهاى گران و زنجيرها را از آنان بردارم ، ايشان كسانى هستند كه صلوات و

573