نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 476
دوران غيبتش منتفع مىشوند مانند انتفاع مردم از خورشيدى كه در پس ابر است ، اى جابر ! اين سرّ مكنون خداوند و علم مخزون اوست ، آن را از غير اهلش بپوشان . جابر بن يزيد گويد : جابر بن عبد الله انصارىّ بر امام سجّاد عليه السّلام وارد شد و هنگامى كه با او مشغول گفتگو بود ناگهان حضرت باقر با گيسوان آراسته از نزد نساء آن حضرت بيرون آمد در حالى كه پسر بچّهاى بيش نبود ، چون جابر او را شناخت لرزه بر اندامش افتاد و مو بر تنش راست شد و اندكى بدو نگريست ، سپس گفت : اى پسر پيش بيا ، و او پيش آمد ، سپس گفت : برو و او رفت ، جابر گفت : به خداى كعبه سوگند كه شمائل رسول الله صلَّى الله عليه و آله و سلَّم را داراست ، سپس برخاست و نزديك وى رفت و گفت : اى پسر ! نامت چيست ! و او گفت محمّد ، پرسيد : فرزند كه هستى ؟ گفت : فرزند عليّ بن الحسين ، گفت : فدايت شوم ، پس تو همان باقرى ؟ گفت : آرى ، سپس آن حضرت گفت : آنچه را كه رسول خدا به تو سپرده است به من برسان ، جابر گفت : اى مولاى من ! رسول خدا صلَّى الله عليه و آله و سلَّم به من بشارت دادند كه زنده مىمانم تا شما را ملاقات كنم و به من فرمودند آنگاه كه او را ملاقات كردى سلام مرا بدو برسان ، پس اى مولاى من ! رسول خدا به شما
476
نام کتاب : كمال الدين وتمام النعمة ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 476