دنباله حديث يازدهم ترجمه : و امّا فرزند ديگرش را امّتت براى جهاد دعوت كرده سپس او را با طرز بد و ناهنجارى مىكشند ، فرزندانش و آنچه از اهل بيتش با او باشند را مىكشند و سپس حرمش را اسير مىكنند ، پس از من كمك و استعانت مىجويد ولى حكم از من صادر شده كه وى و تمام آنان كه با او هستند شهيد شوند ، قتل او حجّت است بر كسانى كه بين دو طرف زمين مىباشند ، اهل آسمانها و سكنه زمين بر او گريسته و جزع و بىتابى مىكنند ، و فرشتگانى كه نتوانستند او را يارى كنند بر اين امر مىگريند ، سپس از صلب و پشت او فرزندى خارج مىكنم كه بواسطه اش تو را نصرت و يارى مىنمايم ، شبح و تمثال آن فرزند نزد من بوده و تحت عرش مىباشد ، به واسطه او زمين را پر از عدل و داد كرده و رعب و وحشت با او سير و حركت مىكند ، آن قدر از مردم بكشد كه در او شك كنند كه آيا حجّت خدا است يا نه عرض كردم : انا لله ! به آن حضرت گفته شد : سرت را بالا كن ، پس نظر كردم به مردى كه زيباترين مردم از حيث صورت و خوشترين آنها از جهت بو ، بود ، نور از بين دو ديدگان و بالاى سر و پائين پاهايش ساطع و درخشان بود ، پس او را خواندم ، به سويم آمد در حالى كه بر او جامه هائى از نور بود به من رسيد تا بين دو چشمم را بوسيد نگريستم به