نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 544
كردم ، و پدرش بكار بن علىّ بن موسى الرّضا عليهما السّلام در موردى ستم كرد و حضرت او را نفرين كرد و در دم سنگى از ساختمان بلندى بر بكَّار فرود آمد و گردن او را شكست ، و امّا پدرش عبد الله بن مصعب پيمان نامهء يحيى بن عبد الله ابن حسن را دريد ، و در حضور هارون باو اهانت كرد و گفت : اى امير المؤمنين او را بكش زيرا كه او را امانى نيست و اين عهدنامه نادرست است ، و يحيى برشيد گفت : او خود چندى پيش با برادر من خروج كرده بود و امروز طرفدارى ميكند ، و اشعارى از او كه دليل كلام يحيى بود خواند ، عبد الله انكار كرد كه از من نيست ، يحيى او را به مباهله دعوت كرد و گفت : برخيز و رو بقبله بگو : از حول و قوّهء خدا بيزارم اگر دروغ گويم ، و من اشعار را نگفتهام و اگر دروغ گفتهام خداوند مكافات من كه هلاكت من است بدهد ، و در همان مجلس تب عارضش شد و پس از سه روز جان سپرد و قبرش چندين بار بزمين فرو نشست . مؤلَّف گويد : خبر را بيهقىّ مفصّل نقل كرده است ولى من آن را مختصر كردم باين مقدار . مترجم گويد : « بكَّار بن عبد الله بن مصعب بن ثابت بن عبد الله بن زبير يكتن از كارگزاران بنى العبّاس است كه در زمان هارون حاكم مدينه بوده ، و پدرش عبد الله در زمان مهدى عبّاسى حاكم يمامه بوده ، و مرثيه اى در رثاى مهدى عبّاسى دارد » .
544
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 544