نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 166
پرسيدم چه شد كه شما اهل البيت چون مكَّه را فتح كرديد و بر دشمن كينه توز غالب آمديد ( همه را بخشيده ) و خانهء ابو سفيان را محلّ امن قرار داده و گفتيد : « من دخل دار ابي سفيان فهو آمن » ، ولى آنان در طفّ ( كربلا ) با فرزندانت آنچه كه توانستند از ظلم انجام دادند ؟ فرمود : آيا تو اشعار ابن صيفى [ حيص و بيص ] را كه در اين مورد سروده نشنيده اى ؟ عرضكردم : خير ، حضرت فرمود : از خود او بشنو ، من از خواب بيدار گشتم و خود را به حيص و بيص ( ابن صيفى ) رسانيده و بدو خواب خويش را گفتم ، او در دم ناله اى از قلب كشيد و سخت بگريه افتاد ، آنگاه بخدا سوگند خورد كه من هنوز نه از لبم براى كسى خوانده ، و نه نوشتهام را بكسى فرستادهام ، و آن اشعار را بنظم نياوردهام مگر همين شب گذشته و شروع بخواندن آن اشعار كرده كه چنين است : < شعر > ملكنا فكان العفو منّا سجيّة فلمّا ملكتم سال بالدّم ابطح و حللتم قتل الاسارى و طالما غدونا على الأسرى نعفو و نصفح فحسبكم هذا التفاوت بيننا و كلّ اناء بما فيه ينضح < / شعر > ( زمانى كه ) ما بحكومت رسيديم و قدرت را در دست گرفتيم ، بخشش و گذشت ( عفو ) خوى و عادت ما بود ، امّا زمانى كه شما بقدرت رسيديد خون سراسر صحراى ابطح را فرا گرفت . و شما ريختن خون همهء اسيران را حلال شمرديد ، ولى بسيار گذشت كه ما از اسيران درگذشتيم و همه را مورد عفو و بخشش قرار داده و آزاد كرديم . شما را همين تفاوت فيما بين ما و شما بس است در شناخت حقّ و ناحقّ ، از كوزه همان برون تراود كه در اوست » . 32 - حسين بن احمد بيهقىّ از محمّد بن يحيى الصّولىّ از ابى ذكوان
166
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 2 صفحه : 166