نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 622
66 - شخصى به نام ابن ابي سعيد مكارى بر حضرت رضا عليه السّلام وارد شد و با جسارت گفت : آيا كارت به جايى رسيده كه آنچه را كه پدرت ادّعا ميكرد ، ادّعا ميكنى ؟ حضرت فرمودند : تو را چه به اين كارها ! ؟ خداوند نورت را خاموش كند و فقيرت گرداند ، آيا نميدانى كه خداوند - عزّ و جلّ - به عمران وحى فرمود كه به تو پسرى خواهم داد ولى اوّل مريم را به او داد و سپس عيسى را به مريم داد ؟ پس عيسى و مريم از يك ديگرند و آن دو يك چيز هستند ، و من از پدرم هستم و پدرم از من ، و من و پدرم نيز يك چيز هستيم . ابن ابي سعيد گفت : پس ، از تو سؤالى ميكنم ، حضرت فرمودند : گمان ندارم كه از من بپذيرى و تو از دوستان و مواليان من نيستى ، ولى بپرس ، گفت : اگر كسى در هنگام مرگش وصيّت كند كه تمام بردههاى قديمى من آزاد هستند كدام برده هايش را بايد آزاد كرد ؟ حضرت فرمودند : خداوند تبارك و تعالى
622
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق جلد : 1 صفحه : 622