responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 412


يافته بود تو سزاوارتر از ديگران نيستى كه بسبب دعاى تو نازل شده باشد و حال آنكه ديگران هم دعا كرده‌اند چنان كه تو دعا كردى پس حضرت على بن موسى الرضا ( ع ) در غضب شد و بآن دو صورت صيحه كشيد كه اين فاجر در نزد شما است او را بدريد و عين و اثر او را باقى نگذاريد پس تا فرمايش امام صدور يافت بيك مرتبه آن دو صورت شير برجسته و دو شير شدند و روى بآن حاجب آوردند و او را بلغور كردند و درهم شكستند و خوردند و خون او را آشاميدند بقسمى كه هيچ اثرى از او باقى نماند و مردم نظر ميكردند و حيران و سرگردان بودند از آنچه ميديدند و چون از او فارغ شدند روى بجانب حضرت رضا ( ع ) نهادند و عرض كردند اى ولى خدا در زمين او بچه امر ميكنى ما را كه نسبت باين مرد مرتكب شويم و اشاره بمامون كردند و عرض كردند آيا بكنيم نسبت باو آنچه نسبت بآن حاجب كرديم مأمون از استماع اين سخن مدهوش شد حضرت رضا ( ع ) فرمود گلاب بريزيد بروى مأمون و او را خوشنود كنيد تا بهوش آيد چون چنين كردند آن دو شير اعاده بسخن كردند و عرض كردند آيا اذن ميدهى ما اين مرد را برفيق خود ملحق كنيم و چنان كه او را فانى كرديم اين مرد را فانى كنيم حضرت رضا ( ع ) فرمود ماذون نيستيد زيرا كه حقتعالى در اين مرد تدبير قرار داده است بايد از عهده آن برآيد و نظم امور مردم دهد پس از آن عرض كردند ما را بچه امر ميفرمائى فرمود برگرديد بحالت اصلى خود و بمنزل اصلى خود قرار گيريد آن دو شير برگشتند بروى مسند و مثل سابق دو صورت شدند و بروى مسند نقش شدند مأمون عرض كرد بآن جناب كه حمد خداوندى را سزد كه مرا از شر حميد بن مهران يعنى آن مرد حاجب كه او را شيرها پاره كردند كفايت كرد و نجات داد پس از آن بحضرت رضا عرض كرد يا ابن رسول الله اين امر خلافت مخصوص جد شما رسول خدا است پس از آن جناب مخصوص شما هست و اگر بخواهيد بتو واگذارم حضرت رضا ( ع ) فرمود اگر ميخواستم ترا مهلت نميدادم و اين امر خلافت را از تو خواهش نميكردم بلكه از خدا ميخواستم زيرا كه حقتعالى اطاعت ساير مخلوق خود را مثل اطاعت اين دو صورت بمن عطا فرموده است و همهء مخلوق او مرا اطاعت ميكنند مگر جمعى از نادانان بنى آدم و ايشان اگر چه در بهرهء خود زيان كردند و ليكن حقتعالى را در اين عمل مصلحتى است و مرا امر فرموده است كه بر تو اعتراض نكنم و آنچه تو اظهار كنى من زير دست تو باشم و آن را اظهار نكنم چنان كه يوسف ( ع ) را امر فرمود كه زير دست فرعون مصر يعنى پادشاه ظلمكنندهء مصر باشد و عمل بگفتهء او كند راوى گويد كه بعد از اين واقعه مأمون هميشه كوچك و حقير بود نسبت بآن جناب در قصد هلاك آن بزرگوار بود تا اينكه كرد در حق آن بزرگوار آنچه كرد .

412

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 412
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست