responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 390


چون عيد رسيد مامون نزد حضرت رضا ( ع ) فرستاد و از او در خواست كه روز عيد سوار شود و در مصلى حاضر شود و خطبه بخواند تا دلهاى مردم آرام گيرد و فضل او را بشناسند و دلهاى ايشان بر اين دولت مباركه قرار گيرد حضرت رضا ( ع ) نزد او فرستاد كه هنگامى كه من داخل اين امر وليعهدى شدم شروطى كه ميان من و تو مقرر شد همهء آنها را ميدانى مامون گفت من ميخواهم كه اين امر در قلوب عموم مردم و لشكريان و چاكران رسوخ كند تا قلوب ايشان مطمئن شود و آنچه خدا بر تو تفضل كرده است اقرار كنند و على الاتصال در اين گونه سؤال و جواب با يك ديگر كردند و چون مامون زياد الحاح كرد آن بزرگوار فرمود يا امير المؤمنين اگر عفو كنى مرا از اين عمل دوستتر است بسوى من و اگر عفو نكنى مرا چنان بيرون ميروم كه رسول خدا ( ص ) بيرون رفت و چنان بيرون ميروم كه امير المؤمنين ( ع ) بيرون رفت مامون عرض كرد كه هر نوع كه دوست دارى بآن نوع بيرون خرام و مامون امر كرد تا امرا و سالاران لشكر و چاكران حضور و عموم مردم هر يك گوى سبقت ربوده درب خانهء حضرت رضا ( ع ) اجتماع يابند و كوچه ها و روى بامها پر شد از مردان و زنان و كودكان همهء منتظر قدوم ميمنت لزوم آن بزرگوار ميبودند و چاكران حضور و سران سپاه درب خانهء حضرت اجتماع يافتند و چون آفتاب عالمتاب سر از دريچهء افق بيرون كرد حضرت رضا ( ع ) برخاست و غسل كرد و عمامهء سفيد كه پارچه آن از پنبه بود بر سر بست و يكطرف آن را بر روى سينهء مبارك انداخت و طرف ديگر را ميان دو شانهء خود افكنده جامه هاى خود را بالا زد پس از آن بجميع غلامان خود فرمود مثل آن حضرت كردند پس از آن عصاى مبارك خود را بر دست گرفت و بيرون آمد و آن جناب با پاى برهنه زير جامهء خود را تا نصف ساق بالا زده و جامه هاى بالا زده شده بر كرد چون ايستاد و ما پيش روى او روان شديم سر مبارك را بسوى آسمان بلند كرد و چهار مرتبه چنان تكبير گفت كه ما خيال كرديم هوا و در و ديوار با او همراهى كردند و سران سپاه و مردم درب خانه ايستاده و خود را زينت كرده و سلاح پوشيده و خود را بنيكوتر هيئتى مهيا كرده بودند پس چون ما از درب خانه باين هيئت با پاهاى برهنه و جامه هاى بالا زده بيرون شديم و حضرت رضا ( ع ) بعد از ما بيرون آمد اندكى درب خانه بايستاد و گفت الله اكبر الله اكبر الله اكبر على ما هدينا الله اكبر على ما رزقنا من بهيمة الانعام و الحمد لله على ما ابلانا ) * و چنان صداى مبارك خود را بلند كرد و ما صداهاى خود را بلند كرديم كه مرو از صداى گريه و صيحه بحركت آمد پس آن جناب سه مرتبه اين تكبيرات مذكوره را بزبان جارى كرد و بناگاه سران سپاه از مركبها فرو ريختند و چون بحضرت رضا ( ع ) نظر كردند كه پاى آن بزرگوار برهنه است موزه هاى خود را انداختند و شهر مرو از كثرت صداى گريه مثل يك

390

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 390
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست