responsiveMenu
فرمت PDF شناسنامه فهرست
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 373


نماز گذار آيا نميدانى كه نماز خواندن در مهرهء يمانى سياه و سفيد هفتاد نماز است و آن مهره يمانى تسبيح و استغفار ميكند و مزد آن از براى صاحبش مقرر خواهد شد و با لله العصمة و التوفيق .
باب سى و پنجم در ذكر داخل شدن آن جناب بنيشابور و ذكر بر آن محله و آن خانهء كه آن جناب در آن فرود آمد از ابو واسع محمد بن احمد بن محمد بن اسحق نيشابورى مرويست كه گفت از جده‌ام خديجه بنت عمران ابن پسنده شنيدم كه گفت چون حضرت رضا ( ع ) داخل نيشابور شد در محله غر فرود آمد در محله كه معروف به لاشاباذ است و در خانهء جد من پسنده وارد شد و او را پسنده گويند بدين سبب كه حضرت رضا ( ع ) از ميان مردم او را پسنديد و پسنده كلمه اى است فارسى و معناى آن در عربى مرضى است پس چون آن بزرگوار در خانهء ما فرود آمد در طرفى از اطراف خانه بادامى كشت و آن بادام روئيد و درختى شد و در مدت يك سال بادام آورد مردم از اين واقعه اطلاع يافتند و مىآمدند و ببادام اين درخت استشفا ميكردند و كسى كه او را دردى ميرسيد من باب تبرك بقصد استشفا از اين بادام تناول ميكرد عافيت مىيافت و كسى كه او را درد چشمى ميرسيد اين بادام را بر روى چشم خود ميگذاشت عافيت مىيافت و زن حامله كه زائيدن او دشوار ميشد از اين بادام تناول مينمود زائيدن بر او آسان ميشد و در آن ساعت وضع حمل او ميشد و چون حيوانى از حيوانها را قولنج ميگرفت از شاخه هاى اين درخت ميگرفتند و بر شكم آن ميكشيدند عافيت مىيافت و باد قولنج او ببركت حضرت رضا ( ع ) بر طرف ميشد پس مدتى بر اين درخت گذشت آن درخت خشك شد جد من حمدان آمد و شاخه هاى اين درخت را قطع كرد از اين جهت كور شد و حمدان را پسرى بود كه آن را ابو عمرو ميناميدند آمد و اين درخت را از روى زمين قطع كرد و تمام مال او كه مبلغ آن از هفتاد هزار تا هشتاد هزار درهم بود از دست او رفت و چيزى باقى نماند و اين عمرو را دو پسر بودى كه نويسنده هاى محمد بن ابراهيم بن سمحور بودندى و يكى از آنها را أبو القاسم گفتندى و ديگرى را ابو صادق خواستند اين خانه را تعمير كنند بيست هزار درهم صرف آن خانه كردند و باقى از ريشهء اين درخت را بر كندند و نميدانستند كه از اين حرفت چه واقعه بر اينها روى ميدهد پس يكى از آنها متولى زمين و باغ و املاك امير خراسان شد پس از زمانى مراجعت كرد بنيشابور در حالتى كه در محل بود و پاى راست او سياه شده بود پس گوشت پاى او قطعه قطعه شد و بعد از يكماه در اين ناخوشى مرد و اما يكى ديگر از اين دو پسر كه بزرگتر از اين بود در ديوان سلطان در نيشابور بود و در دفتر خانه نويسنده بود و بالاى سر او قومى از نويسنده ها ايستاده بودند يكى از ايشان گفت خداوند چشم بد از نويسنده اين خط دفع

373

نام کتاب : عيون أخبار الرضا ( ع ) ( فارسي ) نویسنده : الشيخ الصدوق    جلد : 2  صفحه : 373
   ««صفحه‌اول    «صفحه‌قبلی
   جلد :
صفحه‌بعدی»    صفحه‌آخر»»   
   ««اول    «قبلی
   جلد :
بعدی»    آخر»»   
فرمت PDF شناسنامه فهرست