نام کتاب : تحف العقول عن آل الرسول ( ص ) ( فارسي ) نویسنده : ابن شعبة الحراني جلد : 1 صفحه : 511
و شانهام با سوارى تصادف كرده و آسيب ديده و در اجتماعى درآمدم و بعضى جامه هايم را پاره كردند گفتم اى روز چه شومى خدا شرت را از من بگرداند ، بمن فرمود ( ع ) : اى حسن تو هم كه با ما رفت و آمد دارى گناهت را بگردن بيگناه ميگذارى حسن گويد عقلم بسرم آمد و دانستم خطا كردم گفتم اى آقايم از خدا آمرزش خواهم ، فرمود اى حسن روزگار را چه گناهى است كه چون شما بسزاى كردار خود رسيد آنها را شوم شماريد ، حسن گفت استغفر الله ابدا اين توبه من باشد يا بن رسول الله ، فرمود بخدا سودتان نبخشد و بلكه خدا بدم بىگناه شما را سزا دهد ، آيا نميدانى اى حسن كه خدا است ثواب ده و كيفر كن و پاداش ده در برابر هر كارى در دنيا و آخرت ؟ گفتم اى آقايم چرا ، فرمود خلاف مرو و براى روزگار هيچ اثرى در حكم خدا مقرر مدار ، حسن گفت بچشم يا ابن رسول الله . 7 - هر كه از مكر خدا و مؤاخذه دردناكش آسوده زيد تكبر پيشه كند تا قضاى خدا و امر نافذش او را فراگيرد ، و هر كه در خداپرستى روشن باشد مصائب دنيا بروى سبك آيد ، و گر چه مقراض شود و پراكنده گردد . 8 - داود صرمى گويد آقايم بمن حوائجى دستور داد و بمن فرمود بگو كه چه ميگوئى ، من عين آنچه را فرموده بود ياد نداشتم دوات كشيد و نوشت * ( بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) * بيادش آورم ان شاء الله و الامر بيد الله ، من لبخندى زدم ، فرمود : تو را چه مىشود ؟ گفتم خير است فرمود : بمن بگو گفتم قربانت بياد حديثى افتادم كه مردى از اصحاب ما از جدت امام رضا ( ع ) مرا باز گفت كه چون دستور حاجتى ميداد مينوشت * ( بِسْمِ الله الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ ) * اذكر ان شاء الله و لبخند زدم بمن فرمود : اى داود اگر بگويم كسى كه
511
نام کتاب : تحف العقول عن آل الرسول ( ص ) ( فارسي ) نویسنده : ابن شعبة الحراني جلد : 1 صفحه : 511